عطار:هر که در اصل از نبی دارد مقام بر درنده گوشتش آمد حرام
❈۱❈
هر که در اصل از نبی دارد مقام
بر درنده گوشتش آمد حرام
آل پیغمبر بقول آن امام
باشد ایمن از سباع و از هوام
❈۲❈
پس خلیفه گفت این دم میرویم
تا حدیث مصطفی را بکرویم
اندر این جا خانهٔ پر شیر هست
پیش شیران میکنیم این دم نشست
❈۳❈
خلق بغداد از یکی تا صدهزار
جمله رفتند از عقبشان بیشمار
آن امام دین ابا خلق آن زمان
شد بسوی خانهٔ شیران روان
❈۴❈
گفت کذّابه که تو خود پیش رو
زانکه هستی پیشوا و پیش رو
رفت شاه و پیش آن شیران رسید
گفت امروز است ما را روز عید
❈۵❈
چونکه بوی آدمی بشنید شیر
جمله برجستند از جاشان دلیر
چونکه چشم شیر چشم شاه دید
گفت چشمم این زمان الله دید
❈۶❈
بود او نور خدا و مصطفی
خلق عالم بر ولای او گوا
همچو گربه پیش شه غلطان شدند
خلق بغداد اندر آن حیران شدند
❈۷❈
پیش شیران رفت شاه دلنواز
در میانشان کرد دو رکعت نماز
شیری آمد با دو چشم آبناک
روی خود مالید نزد شه بخاک
❈۸❈
نالهها میکرد و عرض حال گفت
گفت نبود راز من از تو نهفت
پیرم و دندان ندارم این زمان
طعمهام را میخورند این دیگران
❈۹❈
امر فرما که مرا این دم جدا
طعمه بخشند این گروه باجفا
با خلیفه گفت سیّد حال را
مردمان کردند فرمانش روا
❈۱۰❈
زینب ملعونه را در پیش خواند
او ز بیم زخم شیر از دور ماند
چون بدیدند آن چنانش مردمان
پیش شیرانش کشیدند آن زمان
❈۱۱❈
زن چو اندر چنگ شیران افتاد
پیش شیران دور از جان افتاد
پارهاش کردند و بیجان ساختند
پس بخاکش زود یکسان ساختند
❈۱۲❈
خوش ز هم کندند شیران بلا
زینب ملعونهٔ کذّابه را
بعد از آن شیران همه پیش امام
روی مالیدند برره ز احترام
❈۱۳❈
با زبان حال میگفتند ما
گربهها باشیم از شیر خدا
نقد شیر حق و شاه ذوالفقار
تو زما بی حرمتیها درگذار
❈۱۴❈
مدح جدّ و مادر و باب شما
کرده نقش الله بر ارض و سما
شد شما را ای همه فرخندگان
جنّ و انس از کمترین بندگان
❈۱۵❈
ای که دایم لاف ایمان میزنی
با ولای او دم از جان میزنی
در اطاعت روز و شب بیدار باش
با ولای حیدر کرار باش
❈۱۶❈
حب ایشان را بجان خویش دار
تا بیابی علم معنی بیشمار
رو تو حبّ شاه مردان کن بدل
تا نگردی همچو مردودان خجل
❈۱۷❈
رو تو مدح شاه را میکن نهان
تا شوی از جملهٔ انسانیان
گر تو حبش را خریدار آمدی
از همه خوابی تو بیدار آمدی
❈۱۸❈
رو تو مهرش دار و با ایشان نشین
تا شوی ایمن ز شیران عرین
رو تو حبّش دار چون من در جهان
تا خلاصی یابی از شرّ این زمان
❈۱۹❈
رو تو حبّش ورز چون سلمان فارس
تا نیابی بیم از شیران فارس
رو تو حبّش دار چون محبوب اوست
در جهان جان همه مطلوب اوست
❈۲۰❈
رو تومهرش دار و با او یار باش
وز همه خلق جهان بیزار باش
خلق چون دور از ره ایشان روند
جملگی پی بر پی غولان روند
❈۲۱❈
هرکه حبش چون رضا در جان نهاد
حق تعلای سرّ اعیانش بداد
رو تو حبش را یقین در جان بنه
تا شوی مقبول خاص و عام و که
❈۲۲❈
هر که بر حبّ رضا داده رضا
جنت و فردوس را گشت اوسزا
در درون سینهای یار عزیز
غیر حبّ او ندارم هیچ چیز
❈۲۳❈
ای ز نادانی همه خود بین شده
راه حق گم کرده و بیدین شده
حبّ ایشان نور حق باشد ترا
نور حق را در دل خود ده تو جا
❈۲۴❈
تا خلاصی یابی از شیران بغض
ورنه باشی تیره و حیران بغض
بغض حیدر دین و ایمانت برد
سوی قعر دوزخ آسانت برد
❈۲۵❈
بغض در عالم ترا ویران کند
همچو روبه طعمهٔ شیران کند
هر کرا بغض علی در جان بود
هرگزش کی بهره از ایمان بود
❈۲۶❈
خلق عالم جمله گمراه آمدند
ز آنکه بغضش را هواخواه آمدند
تو تولّادار با حبّش درست
کن تبرّا تو زبغضش از نخست
❈۲۷❈
هر که خود رادشمن آن یار دید
چشم نابینای او خود چار دید
چار دیدن عکس شیطانی بود
دیدن حق راه رحمانی بود
❈۲۸❈
هر که او غیر از یکی در کار دید
هرکجا دید او همه اغیار دید
گر تو نقل از مصطفی داری بیا
غیر یک مذهب کجا باشد روا
❈۲۹❈
مصطفی گفتا که راه راست رو
از دوئی بگذر بیکتائی گرو
هست ذات حق تعالی خود یکی
دو ندانم من خدا را بیشکی
❈۳۰❈
زود باشد تا تو ای روباه نام
خود بچنگ شیر افتی چون غلام
زود باشد تا تو چون زینب شوی
چون نداری رشتهٔ ایمان قوی
❈۳۱❈
زینب کذابه هم دین باشدت
با رضا آن شاه دین کین باشدت
نقش کینه ازدرون خود تراش
ورنه هستی تو بمعنی بت تراش
❈۳۲❈
گر ندارد قلب تو پاکی ز آز
بیشک آرندت بدوزخ در گداز
قلب خود را از کدورت پاک ساز
تاترا گردد نمازی هر نماز
❈۳۳❈
هر که حبّ مصطفی دارد بدل
پیش ذات حق نباشد او خجل
مهراحمد آنکه بر دل زد سجل
حبّ فرزندانش هم دارد بدل
❈۳۴❈
هیچ راضی نیست خود کرّار از او
ورنه باشد مصطفی بیزار از او
در ره دین نبی مردانه باش
وز همه یاران بدبیگانه باش
❈۳۵❈
رو تو ارباب معانی را ببین
دور باش از مفتی محفل نشین
رو تو با درویش دین صحبت بدار
تا نهندت لوح عرفان بر کنار
❈۳۶❈
رو تو واصل شو بدریای یقین
ز آنکه هستت نور معنی در جبین
رو تو علم معنی از قرآن بگیر
زانکه باشد علم قرآن دستگیر
❈۳۷❈
رو تو ازتفسیر این مشتی حمار
دور باش و معنی قرآن بیار
رو تودوری کن ازین مشتی پلید
شد کلام حق از ایشان ناپدید
❈۳۸❈
بین کلید حیلهشان اندر بغل
بر حذر میباش از این مشتی دغل
راه شرع مصطفی ویران کنند
کفر را گیرند و نام ایمان کنند
❈۳۹❈
شرع میگویند فرماید چنین
رای خود را شرع پندارند و دین
رو تو کار خود بیزدان راست کن
راه خود در طور مردان راست کن
❈۴۰❈
رو تو با حق راست گوی و راست باش
دور باش از خودپسند و خودتراش
رو تو از قاضی بددوری گزین
ز آنکه میگیرد برشوت از تودین
❈۴۱❈
گویدت بامن اگر داری تو کار
دین ما را گیرودین خود گذار
گر تو این ره از رضای حق روی
شرع در ظاهر شود بر تو قوی
❈۴۲❈
شرع باطن مصطفی دارد نه تو
شرع ظاهر را بگردان تا مگو
راه باطل بهر دنیائی روی
نیست اسلام تو درمعنی قوی
❈۴۳❈
هست دنیائی پلید و راهزن
حبّ دنیائیت سازد کم ز زن
مفتی آورده کتاب حیله را
پر ز رشوت کرده قاضی کیله را
❈۴۴❈
خود مدرّس زحمت شبها کشید
روزها هم علّت سودا کشید
تا رسد وجهش زوقفی بر مدام
هست اندر مذهب این احترام
❈۴۵❈
خود نه آخر این حدیث مصطفی است
طالب دنیا چو سگ باشد رواست
ای برادر حیلهٔ شرعی میار
دست از این جیفهٔ دنیا بدار
❈۴۶❈
ورنه از قول رسول هاشمی
دور گردی از طریق مردمی
کامنت ها