عطار:مرتضی و آل او یک مظهرند حیدر و اولاد از یک گوهرند
❈۱❈
مرتضی و آل او یک مظهرند
حیدر و اولاد از یک گوهرند
حبّ ایشان دار دایم در ضمیر
تا شوی روشن تر از مهر منیر
❈۲❈
حبّ ایشان دار و راه شرع رو
تا کنی در مزرع ایمان درو
حبّ ایشان دار و از غم شادرو
جان و ایمان را بجانان کن گرو
❈۳❈
جان جانان آنکه او را مصطفی
خود شفیع آورده است اندر دعا
جان جانان آنکه در دل نور از اوست
دیده و جان نبی مسرور ازوست
❈۴❈
جان جانان آنکه با او هل اتی است
در بر او خلعتی از انّماست
جان جانان آنکه جبریل امین
سالها بوده است با او همنشین
❈۵❈
جان جانان آنکه چون روح است او
در حقیقت کشتی نوح است او
جان جانان آنکه در دل دین ازوست
صبر و آرام دل مسکین ازوست
❈۶❈
جان جانان کیست با جانم یقین
آنکه مهر اوست ایمانم یقین
جان جانان آنکه نام او علی است
هم بظاهر هم بباطن او ولی است
❈۷❈
جان جانان آنکه او را قدرتست
هم یدالله است و عین رحمت است
جان جانان آنکه علم من از اوست
بلکه خود عطّار در معنی هم اوست
❈۸❈
جان جانان مرتضی باشد مرا
چون بدانستی براه او درا
جان جانان کرده در جانم وطن
آید این دم بوی منصوری ز من
❈۹❈
بود منصور آنکه سرّ را فاش کرد
نقش بود او خویش را نقّاش کرد
نقش این مظهر ندیده هیچکس
دم نگه دار و مزن با کس نفس
❈۱۰❈
من چو جان خویش پنهان دارمش
در میان جان چو جانان دارمش
زانکه مقصودم ز معنی خود هم اوست
هست دریائی که این گوهر در اوست
❈۱۱❈
من که عطّارم ز شک برخاستم
نخل معنی از یقین آراستم
اصل معنی را بگفتم من عیان
لیک از ارباب صورت شد نهان
❈۱۲❈
هست این عالم پر از غوغا و شور
هر کسی دینی گرفته خود بزور
واندر آن دین میکند عقبی خراب
حاصل از دینش بود آخر عذاب
❈۱۳❈
هر که در دنیای دون آلوده شد
او به کفگیر بلا پالوده شد
هر که او اسرار سبحانی شنفت
در حقیقت راه انسانی گرفت
❈۱۴❈
هر که با او اهل معنی یار شد
عارف تحقیق چون عطّار شد
هر که اسرار ولی خواهد شنید
دل ز غیر او همی باید برید
❈۱۵❈
آن یکی خانه است جای دو مکن
تیره دل از نقش غیر او مکن
هر که او را دل به صد جا بند شد
پیش او اسرار من کی پند شد
❈۱۶❈
هر که او را دیدهٔ احول بود
در دو عالم کار او مهمل بود
هر کرا با مصطفی ایمان بود
حبّ شاهش در میان جان بود
❈۱۷❈
هر کرا باشد محمّد پیشوا
او علی را داند آخر رهنما
هرکه را باشد علی خود رهنما
او رسیده خود بشهر هل اتی
❈۱۸❈
هر کرا باشد کمال و دانشی
ایّها النّاسش بود خود پرسشی
هر کرا باشد بقرآن التجا
از درون او برآید انّما
❈۱۹❈
هرکه را باشد بشه قبله درست
علم صورت را بکلّی او بشست
هر کرا گشته سعادت یار او
شهسوار دین بود سردار او
❈۲۰❈
هر کرا گردد سعادت رهنمون
منزل او هست نیشابور و تون
هر کرا باشد سعادت همنشین
شد بسوی مشهد سلطان دین
❈۲۱❈
اصلم از تون است و نیشابور جای
باشدم در مشهد سلطان سرای
گشتهام از خادمان درگهش
بلکه گردی هستم از خاک رهش
❈۲۲❈
فخرها دارد ملک از خادمیش
حور جنّت یافت راه محرمیش
در ره کعبه کنی بر خود حرج
یک طوافش بهتر از هفتاد حج
کامنت ها