عطار:حبّ ایشان گیر تا ایمن شوی دین و ایمان توزان گردد قوی
❈۱❈
حبّ ایشان گیر تا ایمن شوی
دین و ایمان توزان گردد قوی
حبّ ایشان گیر و با پاکان نشین
باش قایم در ره شاهان دین
❈۲❈
با محبّان تو مجو آزار دل
تا نگردی پیش شاه من خجل
وآنکه او آزار دل هرگز نکرد
دل ندارد آنکه کرد آزار مرد
❈۳❈
جاهلان را تیغ راند و کُشت زار
دارد آن شه دین احمد برقرار
بود آن شه قدرت و صنع الاه
این معانی هست روشنتر ز ماه
❈۴❈
بود شاهم شمع خورشید جلال
گشت از آن خورشید روشن بس هلال
اوست انسان را تمامی رهنما
اوست جنّ و انس را خود مقتدا
❈۵❈
اوست بر کلّ جهان هادیّ حق
زو رسد جان محبّان را سبق
هر کسی دارد تولّا با کسی
من تولّا کردهام با او بسی
❈۶❈
هرکسی دارد بشاهی التجا
میکنم من التجا با مصطفی
هرکسی دارد امیدی در جهان
من ندارم غیر حیدر را عیان
❈۷❈
هر کسی را شد امیری شیخ و پیر
من ندارم غیر حیدر را امیر
هر کی باپرّ خود همره شدند
در طریق پیر خود گمره شدند
❈۸❈
هر کسی بابی گرفته از کرم
باب او دارم ندارم هیچ کم
گفت هر کس راز با یاری نهفت
سرّ او عطّار در بازار گفت
❈۹❈
هر کسی دامی نهاده درجهان
تادرافتد أبلهی در دامشان
راه بیراهان طریق گمرهی است
رفتن آن ره نشان ابلهی است
❈۱۰❈
هر کسی کو بغض شاه ما گرفت
صدهزاران لعنت حق او شنفت
هر که دارد بغض آل مصطفی
بیشک او در قعر دوزخ یافت جا
❈۱۱❈
هر که دارد بغض مقصود جهان
در همه مذهب تو او را کور دان
هرکه دارد بغض ارباب قبول
بیشکی بیزار گشت از وی رسول
❈۱۲❈
هرکه بغض شبّر و شبّیر داشت
بر سرش حق مالک دوزخ گماشت
هر که بغض شاه و اولادش گرفت
مالک دوزخ بسی شادش گرفت
❈۱۳❈
هر که بغض اولیا را ورد ساخت
کی کند در راه معنی او شناخت
هر که بغض مرتضی دارد بجان
او شهادت کی برد خود زینجهان
❈۱۴❈
رو تو بغضش را برون کن از درون
تا بکی باشی تو در حبّش زبون
رو تو تخم نیک در حبّش بکار
تا نگردی در دو عالم خوار و زار
❈۱۵❈
رو چو ناصر حکمت حق را بدان
تا شوی چون زرّ خالص بیگمان
تو برون رو همچو ناصر مردوار
زآنکه باشد او مرا خود یار غار
❈۱۶❈
رو سوی غار و کن از مردم کنار
همچو ناصر شو ز عشقش بیقرار
همچو حیوان برده خود غفلت ترا
شو ز همراهیّ نااهلان جدا
❈۱۷❈
بگذر از خواب و خور و دلشاد باش
همچو سرواندر چمن آزاد باش
رو تو صافی کن درونت با برون
مردم ناصاف را میدان زبون
❈۱۸❈
ای پسر با آل حیدر صاف شو
نی پی اهل خلاف ولاف شو
کامنت ها