عطار:تو خدا را از یقین خود شناس باش از قهرش همیشه در هراس
❈۱❈
تو خدا را از یقین خود شناس
باش از قهرش همیشه در هراس
بعد از آن خود را شناس و اصل خویش
گرچه پیداگشتهٔ ای پاک کیش
❈۲❈
هرچه گوئی و کنی تو در جهان
عاقبت گردد به پیش تو عیان
هرچه تو از دید آن نقصان کنی
عاقبت بین شو نباید آن کنی
❈۳❈
هرچه گوئی در نصیحت ای پسر
اولّا تو در درون خود نگر
رو توقدر مردمان نیک دان
دوست را کن تو بسودا امتحان
❈۴❈
تو بکن دانای نیکو اختیار
یک چله در پیش آن دانا برآر
تا مسیح روح تو دانا شود
چون کلیم دل بجان بینا شود
❈۵❈
چون سخن گوئی تو نیکو گو سخن
این معانی نکو را ورد کن
تو زبخل و از تکبّر دور باش
از صفای علم همچون نور باش
❈۶❈
جهد کن علم معانی را شناس
تا بکی باشی ز شیطان در هراس
ای پسر در گوش گیر این پندها
تو مده سر رشته را از کف رها
❈۷❈
از صفای علم لطف محض باش
داردایم حضرت حق را سپاس
روز بهر حق تو جان خویش باز
باش منصور و بحق میدار راز
❈۸❈
رو تو اهل دل طلب نه اهل کل
زانکه اهل دل نباشد منفعل
اهل دل آنست عشق یار داشت
در الم نشرح بسی اذکار داشت
❈۹❈
در الم نشرح چه گفته رو بدان
زانکه با او سرّها بوده عیان
هرکه از قرآن حق بیدار شد
والضحی وهل اتایش یار شد
❈۱۰❈
هرکه با قرآن رود قرآن شود
همنشین رحمت رحمن شود
هر که او در مغز قرآن راز یافت
دیدهٔ خورشید را چون ماه یافت
❈۱۱❈
هرکه او با فقر باشد همنشین
مینهم بر خاک پایش من جبین
هر که دارد این مراتب یار ماست
در خور سودای این بازار ماست
❈۱۲❈
ای پسر در گوش گیر این پند من
تا که باشی در جهان پیوند من
هرکه پیوندی بود اصلی بود
زانکه او را با خدا وصلی بود
❈۱۳❈
ای پسر میدان که غیر دوست نیست
در نهان و آشکارا ظاهریست
ای پسر گر بشنوی پند پدر
عاقبت سلطان شوی بی سیم و زر
❈۱۴❈
چون پسر بشنید این پند از پدر
بر درون صومعه بنهادسر
گفت بد کردم ز لطف ای رهنما
عفو فرما جرم این بیچاره را
❈۱۵❈
من بدم چون طفل نادان درجهان
حال من بد همچو حال آن ددان
من از این کیش بدان برخاستم
دل بشرع مصطفی آراستم
❈۱۶❈
بعد از این حکم شما بر جان ماست
راه شرع احمدی ایمان ماست
هرچه فرمائی تو ای پیر طریق
من بجان گردم ورا یار و رفیق
❈۱۷❈
پند پیران بهتر از عمر دراز
زآنکه ایشانند خود در عین راز
پند پیران بهتر از بخت جوان
بشنو این معنی ز پیر غیب دان
❈۱۸❈
پند پیران همچو اسم اعظم است
بر جراحتها مثال مرهم است
پند پیران مرهم جانی بود
پند پیران راز پنهانی بود
❈۱۹❈
پند پیران باشدت چون پیشوا
پند پیران باشدت خود مقتدا
پند پیران آفتاب بی زوال
پند پیرانست ماه عمر وسال
❈۲۰❈
پند پیرانست فتح الباب دین
پند پیرانت کند با دین قرین
پند پیرانست بحر موج زن
پند پیرانست چون درّ عدن
❈۲۱❈
پند پیرانست خود اسرار فاش
در معانی واقف عطّار باش
گفت عطّارت که بیخوای گزین
باش دایم با دل شب همنشین
❈۲۲❈
هر که با شب همنشین شد نور شد
او بپاکی بهتر از صد حور شد
هر که با شب همنشین شد روز شد
هست چون شمعی که او پر سوز شد
❈۲۳❈
هر که با شب همنشین شد یار دید
او چو منصور زمان دیدار دید
هر که با شب همنشین شد او ولی است
در میان مؤمنان نور علی است
❈۲۴❈
رو تو روز و شب توکّل آر پیش
تا بیابی در حقیقت کام خویش
تو توکّل کن بدرگاه الاه
تا بمانی تو ز شیطان در پناه
❈۲۵❈
نفس شوم تو بود شیطان تو
هست این خود آیتی در شأن تو
رو ز نفس شوم بگذر ای پسر
تا بیابی از همه معنی خبر
❈۲۶❈
جملهٔ مردان که دین دار آمدند
از هوای نفس بیزار آمدند
از سر نفس و هوا برخاستند
خانهٔ ایمان خود آراستند
❈۲۷❈
هرکه از نفس و هوا بیزار شد
او به اولادعلی خود یار شد
هرکه او از دین بدین محکم ستاد
مهر او در جان انسان اوفتاد
❈۲۸❈
هرکه رفت او راه ایشان راه یافت
این حقیقت از دل آگاه یافت
از وفا گردی تو از اهل صفا
راه ایشان رو اگر داری وفا
❈۲۹❈
این وفا خود خاص خاصان خداست
در وفاداری چو عطّاری کجاست
این وفا جبریل و احمد را بود
یا معانی دان ابجد را بود
❈۳۰❈
بوی این معنی ز خاک من شنو
از درون چاک چاک من شنو
یا شنو از مظهر معجز نما
تا شوی واقف ز اسرار خدا
❈۳۱❈
در وفا حبّ علی دارم بدل
گشته حبّ او بجان من سجلّ
جوهر ذاتم ز مشکلهای اوست
در درون مظهرم خود جای اوست
❈۳۲❈
گر بدانی شد وفای تو درست
ورنه هستی دروفای ما تو سست
این وفا هرکس ندارد خارجی است
او و پیرش را بدوزخ ملتجی است
❈۳۳❈
ناصبی چون خارجی بیدین شده
او زسر تا پای خود سرگین شده
این جماعت دشمنان حیدرند
پیش ما لایق به تیغ و خنجرند
❈۳۴❈
تیغ لعنت بر سر دشمن بزن
تا نباشی پیش مردان کم ز زن
چون تو در راه وفا ارزندهای
پند ما را یاد گیر ارزندهای
❈۳۵❈
پند ما را یاد گیر ای پور تو
دین و دنیا را بکن معمور تو
کامنت ها