گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

عطار:هست ققنس طرفه مرغی دلستان موضع این مرغ در هندوستان

❈۱❈
هست ققنس طرفه مرغی دلستان موضع این مرغ در هندوستان
سخت منقاری عجب دارد دراز همچونی در وی بسی سوراخ باز
❈۲❈
قرب صد سوراخ در منقاراوست نیست جفتش، طاق بودن کار اوست
هست در هر ثقبه آوازی دگر زیر هر آواز او رازی دگر
❈۳❈
چون بهر ثقبه بنالد زار زار مرغ و ماهی گردد از وی بی‌قرار
جملهٔ پرندگان خامش شوند در خوشی بانگ او بیهش شوند
❈۴❈
فیلسوفی بود دمسازش گرفت علم موسیقی ز آوازش گرفت
سال عمر او بود قرب هزار وقت مرگ خود بداند آشکار
❈۵❈
چون ببرد وقت مردن دل ز خویش هیزم آرد گِردِ خود ده حُزمَه بیش
در میان هیزم آید بی‌قرار در دهد صد نوحه خود را زار زار
❈۶❈
پس بدان هر ثقبه‌ای از جان پاک نوحه‌ای دیگر برآرد دردناک
چون که از هر ثقبه هم چون نوحه‌گر نوحهٔ دیگر کند نوعی دگر
❈۷❈
در میان نوحه از اندوه مرگ هر زمان برخود بلرزد هم چو برگ
از نفیر او همه پرندگان وز خروش او همه درندگان
❈۸❈
سوی او آیند چون نظارگی دل ببرند از جهان یک بارگی
از غمش آن روز در خون جگر پیش او بسیار میرد جانور
❈۹❈
جمله از زاری او حیران شوند بعضی از بی قوتی بی‌جان شوند
بس عجب روزی بود آن روز او خون چکد از نالهٔ جان سوز او
❈۱۰❈
باز چون عمرش رسد با یک نفس بال و پر برهم زند از پیش و پس
آتشی بیرون جهد از بال او بعد آن آتش بگردد حال او
❈۱۱❈
زود در هیزم فتد آتش همی پس بسوزد هیزمش خوش خوش همی
مرغ و هیزم هر دو چون اخگر شوند بعد از اخگر نیز خاکستر شوند
❈۱۲❈
چون نماند ذره‌ای اخگر پدید ققنسی آید ز خاکستر پدید
آتش آن هیزم چو خاکستر کند از میان ققنس بچه سر برکند
❈۱۳❈
هیچ کس را در جهان این اوفتاد کو پس از مردن بزاید نابزاد
گر چو ققنس عمر بسیارت دهند هم بمیری هم بسی کارت دهند
❈۱۴❈
سالها در ناله و در درد بود بی‌ولد، بی‌جفت، فردی فرد بود
در همه آفاق پیوندی نداشت محنت جفتی و فرزندی نداشت
❈۱۵❈
آخر الامرش اجل چون یاد داد آمد و خاکسترش بر باد داد
تا بدانی تو که از چنگ اجل کس نخواهد برد جان چند از حیل
❈۱۶❈
در همه آفاق کس بی‌مرگ نیست وین عجایب بین که کس را برگ نیست
مرگ اگر چه بس درشت و ظالمست گردن آنرا نرم کردن لازمست
❈۱۷❈
گرچه ما را کار بسیار اوفتاد سخت‌تر از جمله، این کار اوفتاد

فایل صوتی منطق‌الطیر حکایت مرگ ققنس

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

رضا بی شتاب
2010-09-12T13:40:59
با سلاماز روی نسخه ی دکتر محمد جواد مشکور(ققنُس و درازی عمر و احوال او)- چون ببرّد وقت مردن دل ز خویشهیزم آرد گردِ خود(صد حُزمَه) بیش (حُزمه= پشته ی هیزم)- پس بهر یک ثُقبه ای از جان پاکنوحه ای دیگر بر آرد دردناک- چون بهر یک ثُقبه همچون نوحه گرنوحه ی دیگر کند نوعی دگر- از نفیر او همه پرّندگانوز خروش او همه درّندگان (تشدید روی «ر»)-سوی او آیند چون نطّارگی (تشدید روی «ظ»دل ببُرّند از جهان یکبارگی (تشدید روی «ر»)- از غمش آن روز از خون جگرپیش او بسیار میرَد جانور-جمله از زاری او حیران شوندبعضی از بی طاقتی بی جان شوند- آتشی بیرون جهد از بال اوپس از آن آتش بگردد حال او-مرغ و هیزم هر دو چون اخگر شوندبعدِ اخگر نیز خاکستر شوند-هیچکس را در جهان این اوفتادکو پس از مردن بزاید یا بزادپس از «گر چو ققنس عمر بسیارت دهند/هم بمیری هم بسی کارت دهند) این بیت از قلم افتاده است: - ققنس سرگشته در سالی هزار صد تنه بر خویشتن نالید زار-سالها در ناله و در درد بودبی ولد بی جفت فردِ فرد بود-آخِرالامرش اجل چون داد دادآمد و خاکسترش بر باد داد-مرگ اگر چه بس درشت و ظالم استگَردَنان را نرم کردن لازم است(گَردَنان= سرکشان)---پاسخ: با تشکر فراوان بابت زحمت نقل نسخهٔ بدل، جهت حفظ یکدستی کل مجموعه و سازگاری آن با منبع یکسان و جلوگیری از ایجاد ملغمه‌ای از چند نسخه، حاشیهٔ ارزشمند شما را به متن منتقل نکردیم.
فاطمه زندی
2021-08-24T13:53:50.2422521
درود خدمت شما بزرگواران بیت نهم مصراع دوم اشتباه تایپ شده استهیزم آرد گِردِ خود ده حُزمَه بیش شاد و سربلند باشید