عطار:سایلی بنشست در پیش جنید گفت ای صید خدا، بی هیچ قید
❈۱❈
سایلی بنشست در پیش جنید
گفت ای صید خدا، بی هیچ قید
خوش دلی مرد کی حاصل بود
گفت آن ساعت که او در دل بود
❈۲❈
تا که ندهد دست وصل پادشاه
پای مرد تست ناکامی راه
ذره را سرگشتگی بینم صواب
زانک او را نیست تاب آفتاب
❈۳❈
ذره گر صد بار غرق خون شود
کی از آن سرگشتگی بیرون شود
ذره تا ذره بود ذره بود
هرک گوید نیست، او غره بود
❈۴❈
گر بگردانند او را آن نه اوست
ذره است و چشمهٔ رخشان نه اوست
هرک او از ذره برخیزد نخست
اصل او هم ذرهای باشد درست
❈۵❈
گر به کل گم گشت در خورشید او
هم بود یک ذره تا جاوید او
ذره گر بس نیک و گر بس بد بود
گرچه عمری تگ زند در خود بود
❈۶❈
میروی ای ذره چون مستی خراب
تا تو در گشتی شوی با آفتاب
صبر دارم، ای چو ذره بیقرار
تا تو عجز خودببینی آشکار
کامنت ها