عطار:از نبی در خواست مردی پر نیاز تا گزارد بر مصلایی نماز
❈۱❈
از نبی در خواست مردی پر نیاز
تا گزارد بر مصلایی نماز
خواجه دستوری نداد او را در آن
گفت ریگ و خاک گرمست این زمان
❈۲❈
روی نه بر خاک گرم و خاک کوی
زانک هر مجروح را داغست روی
چون تو میبینی جراحت روح را
داغ نیکوتر بود مجروح را
❈۳❈
تا نیاری داغ دل این جایگاه
کی توان کردن بسوی تو نگاه
داغ دل آور که در میدان درد
اهل دل از داغ بشناسند مرد
❈۴❈
دیگری گفتش کهای دارای راه
دیدهٔ ما شد درین وادی سیاه
پر سیاست مینماید این طریق
چند فرسنگ است این راه ای رفیق
❈۵❈
گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی، درگه است
وا نیامد در جهان زین راه کس
نیست از فرسنگ آن آگاه کس
❈۶❈
چون نیامد بازکس زین راه دور
چون دهندت آگهی ای نا صبور
چون شدند آنجایگه گم سر به سر
کی خبر بازت دهد از بیخبر
❈۷❈
هست وادی طلب آغاز کار
وادی عشق است از آن پس، بیکنار
پس سیم وادیست آن معرفت
پس چهارم وادی استغنی صفت
❈۸❈
هست پنجم وادی توحید پاک
پس ششم وادی حیرت صعب ناک
هفتمین وادی فقرست و فنا
بعد ازین روی روش نبود ترا
❈۹❈
درکشش افتی، روش گم گرددت
گر بود یک قطره قلزم گرددت
کامنت ها