عطار:خداوندا دلم آزاد گردان به فضل خود تنم را شادگردان
❈۱❈
خداوندا دلم آزاد گردان
به فضل خود تنم را شادگردان
خداوندا گنه بسیار دارم
ولکین جمله را اقرار دارم
❈۲❈
قلم درکش باین طومار عصیان
که غرقم اندرین دریای طوفان
خداوندا ترا زیبد حکومت
که وصفت را ندانم حدّ وغایت
❈۳❈
خداوندا بسی من دردمندم
درین دنیای دون بس مستمندم
خداوندا مرا دنیا زبون کرد
ز کوی عاشقان تو برون کرد
❈۴❈
خاوندا ازین کویم برون کن
بکوی عاشقانم خود درون کن
خداوندا بلا بسیار دیدم
درین کو من جفا بسیار دیدم
❈۵❈
محلّ آن شده کازاده باشم
میان سالکان استاده باشم
خداوندا نباشد حال بیتو
خداوندا نباشد قال بی تو
❈۶❈
توئی حال و توئی قال و توئی روح
ز تو گردان شده کشتیّ هر نوح
هر آنکس را که خواهی تاج بدهی
ز ملک عافیت صد باج بدهی
❈۷❈
هرآنکس را که خود را یار خوانی
ز خواب غفلتش بیدار خوانی
خداوندا توئی درمان و دردم
برحمت سرخ گردان روی زردم
❈۸❈
خداوندا مرا مقصود دین است
کزویم علم شرعی در نگین است
خداوندا مرا در علم جان ده
تو این اسرار پنهانم عیان ده
❈۹❈
خداوندا توئی حلال مشکل
ز تو باشد مرا دیدار حاصل
خداوندا ز تو خواهم امانی
که حلّ مشکلات این جهانی
❈۱۰❈
خداوندا اگرچه اهل عالم
بسوی دیگران دارند مقدم
مرا چون تونباشد یارو همدم
ز دین مصطفی هستم مکرّم
❈۱۱❈
بحمدالله که عطّار فقیرت
شده در ملک معنی چون اسیرت
خداوندا باو فضل و کرم کن
برو علم معانی خوان و دم کن
❈۱۲❈
خداوندا ز تو انعام خواهم
ز خنب عافیت صد جام خواهم
خداوندا مرا از تن رها کن
ز فضل خویشتن اینم عطا کن
❈۱۳❈
خداوندا دگر طاقت ندارم
تو زین وحشت سرا بیرون درآرم
تمام اولیا از وی بجستند
که از مکر چنین مکّاره رستند
❈۱۴❈
خداوندا ز تو اینم مراد است
که آزادی و فردی در نهاد است
خداوندا به پیشت سهل باشد
که کار این چنین مسکین برآید
❈۱۵❈
خداوندا فراغت خواهم از تو
بده تا گرددم زاینحال نیکو
خداوندا ازین دریای جودت
بده یک قطره تا آرم سجودت
❈۱۶❈
مرا از بحر جودت شبنمی بس
ز داروخانه‌ات یک مرهمی بس
اگربدهی تو از خورشید نورم
برد ماه معانی تا به طورم
❈۱۷❈
خداوندا تو احمد کن شفیعم
که تادنیا و دین گردد مطیعم
خداوندا بذات پاک حیدر
بکن این جسم و جانم را منوّر
❈۱۸❈
خداوندا مراده آشیانی
بکنج عافیت بدهم مکانی
که تا این پنج روزه عمر باقی
بطاعت صرف سازم همچو ساقی
❈۱۹❈
خداوندا از آن ساقیّ کوثر
شرابم ده که تاگردم منور
خداوندا ز تو خواهم پناهی
که از ظلمت شدم مثل گیاهی
❈۲۰❈
خلاصی ده از این ظلمت تو ما را
که تا یابم ز تو نور بقا را
خداوندا درین محنت فسردم
ز هستیهای خود کلیّ بمردم
❈۲۱❈
خداوندا مرا انعام دادی
ز بحر حیرتم صد جام دادی
خداوندا ترا حکم جلالست
از آنم شاعری سحر حلالست
❈۲۲❈
خداوندا ز تو گفتم عطایست
که اوراد ملایک در سمایست
خداوندا مرانظمی روانست
که مقصود همه انسانیانست
❈۲۳❈
خداوندا توام این نطق دادی
نظام ملک عالم را نهادی
خداوندا تو میدانی که عطّار
نرفته یک قدم بی نظم اسرار
❈۲۴❈
خداوندا نیم زرّاق و سالوس
نکردم تختهٔ خسران بکالوس
خداوندا بدین مصطفایم
به اسرار علیّ مرتضایم
❈۲۵❈
خداوندا بفرزندان حیدر
گناه بنده را بخشی چو بوذر
خداوندا دعازین به ندارم
شفیعم او بود روز شمارم
❈۲۶❈
شفاعت خواه من در روز محشر
علیّ مرتضا شبّیر وشبّر
مناجاتم بنام مرتضا ختم
که او بوده میان اولیا ختم
کامنت ها