عطار:رونقی کان دین پیغامبر گرفت از امیرمؤمنان حیدر گرفت
❈۱❈
رونقی کان دین پیغامبر گرفت
از امیرمؤمنان حیدر گرفت
چون امیر نحل شیر فحل شد
زآهن او سنگ موم نحل شد
❈۲❈
میر نحل از دست و جان خویش بود
زانکه علمش نوش وتیغش نیش بود
گفت اگر در رویم آید صد سپاه
کس نبیند پشت من در حرب گاه
❈۳❈
روستم گر اهل و گر نااهل بود
چون ز زالی یافت مردی سهل بود
مردی او از خدای لایزال
وان رستم یا ز دستان یا ز زال
❈۴❈
شیر حق با تیغ حق دین پروری
همچو زال و رستم دستان گری
او دو مغز است از حسین و از حسن
بل دو مغز است او ازین هر دو سخن
❈۵❈
لافتی الا علیش از مصطفاست
وز خداوند جهانش هل اتی است
ازدو دستش لافتی آمد پدید
وز سه قرصش هل اتی آمد پدید
❈۶❈
آن سه قرص او چون بیرون شد براه
سرنگون آمد دو قرص مهر و ماه
چون نبی موسی علی هارون بود
گر برادرشان نگوئی چون بود
❈۷❈
هر دو هم تخماند و هم دم آمده
موسی و هارون همدم آمده
او چو قلب آل یاسین آمدست
قلب قران یا و سین زین آمدست
❈۸❈
قلب قرآن قلب پر قرآن اوست
وال من والاه اندر شأن اوست
ناقة اللّه بود در سنگ ای عجب
سنگ شق شد ناقه آمد در طلب
❈۹❈
چون علی فزت و رب الکعبه گفت
ناقة اللّه شیر حق را بر گرفت
گر بحق میگوئی الحق بود خوش
اشتر حق شیر حق را بارکش
❈۱۰❈
گر شتر شد ریسمانی در دهن
با حسین طفل از خلق حسن
آنکه اشتر گشت از بهر پسر
او فرستاد اشتر از بهر پدر
❈۱۱❈
اشتر حق کشته اشقی الاولین
شیر حق را کشته اشقی الاخرین
کامنت ها