عطار:گوش شو از پای تا سر بی حجاب تا نهم با تو اساس این کتاب
❈۱❈
گوش شو از پای تا سر بی حجاب
تا نهم با تو اساس این کتاب
بوی او گر هیچ بتوانی شنود
گوی از کونین بتوانی ربود
❈۲❈
گر کسی راهست در ظاهر گمان
کین سخن کژ میرود همچون کمان
آن ز ظاهر گوژ میبیند ولیک
هست در باطن بغایت نیک نیک
❈۳❈
آن که سالک با ملک گوید سخن
وز زمین و آسمان جوید سخن
یا گذر بر عرش و بر کرسی کند
یا ازین و ان سخن پرسی کند
❈۴❈
استفادت گیرد او از انبیا
بشنود از ذره ذره ماجرا
از زبان حال باشد آن همه
نه زبان قال باشد آن همه
❈۵❈
در زبان قال کذبست آن ولیک
در زبان حال پر صدقست و نیک
گر زفان حال نشناسی تمام
تو زفان فکرتش خوان والسلام
❈۶❈
او چو این از حال گوید نه ز قال
باورش دار و مگو این را محال
چون روا باشد همه دیدن بخواب
گر کسی در کشف بیند سر متاب
❈۷❈
گر چه در ره کشف شیطانی بود
لیک هم ملکوت و روحانی بود
ذوق و تقوی باید و شوق خدا
تا کند دو نوع شرع این را جدا
❈۸❈
گر ترا روزی درین میدان کشند
آن رقم بینی که بر مردان کشند
آنگهی زین شیوه معنی صد هزار
بینی و دانی و داری استوار
❈۹❈
هست این شیوه سخن چون اجتهاد
نیک و بد را کرد باید اعتقاد
یا خطاست و یا صواب این بیشکی
پس بود این دو خر این را یکی
❈۱۰❈
زین بیان مقصود من آنست و بس
تا که از سالک زنم با تو نفس
کو بر جبریل رفت و فوق عرش
باز فوق العرش آمد تا بفرش
❈۱۱❈
یا بر افلاک شد پیش ملک
یا بزیر خاک شد سوی سمک
آن همه بر کذب ننهی بشنوی
نه ز قال از حال آن را بگروی
❈۱۲❈
اولت این اصل بر هم مینهم
با تو این بنیاد محکم مینهم
تا چو زین شیوه سخن بینی بسی
بر سر انکار ننشینی بسی
❈۱۳❈
زانکه این زیبا کتاب خاص و عام
هست ازین شیوه که گفتم والسلام
راه رو را سالک ره فکر اوست
فکرتی کان مستفاد از ذکر اوست
❈۱۴❈
ذکر باید گفت تا فکر آورد
صد هزاران معنی بکر آورد
فکرتی کز وهم وعقل آید پدید
آن نه غیبست آن ز نقل آید پدید
❈۱۵❈
فکرت عقلی بود کفار را
فکرت قلبیست مرد کار را
سالک فکرت که در کار آمدست
نه ز عقل از دل پدیدار آمدست
❈۱۶❈
اهل دل را ذوق و فهمی دیگرست
کان زفهم هر دو عالم برترست
هرکه را آن فهم در کار افکند
خویش در دریای اسرار افکند
کامنت ها