عطار:میبرید او راه خود در پرده باز تا مگر پیدا شود در پرده راز
❈۱❈
میبرید او راه خود در پرده باز
تا مگر پیدا شود در پرده راز
اولین پرده ز نور تاب دید
چون نظر کرد اندران پرتاب دید
❈۲❈
بود نوری شعله زن در پرده در
گر نبینی آن تو باشی پرده در
بود نوری سبز با او تاب دار
در صفت مانند حوضی آب دار
❈۳❈
گفت ای استاد ای تو پرده در
چیست با من تو بیان کن این خبر
گفت ای مسکین مترس و اندر آی
تا ترا بر فرق افتد نور ورای
❈۴❈
چند ترسان باشی و بیخود شوی
نیک میبین تا نباشی در بدی
خود مبین تا این همه کم گرددت
قطره دریا بهم کم گرددت
❈۵❈
در سلوک آتش طبعی ممان
سرّ ما را هم ز ما تو بازدان
کامنت ها