عطار:سر چه آرایی بدستار ای پسر گر توانی دل بدست آر ای پسر
❈۱❈
سر چه آرایی بدستار ای پسر
گر توانی دل بدست آر ای پسر
تا نگیری ترک عز و مال و جاه
از همه بر سر نیایی چون کلاه
❈۲❈
نیست مردی خویشتن آراستن
قصد جان کرد آنکه او آراست تن
نیست در تن بهتر از تقوی لباس
در تکلف مرد را نبود اساس
❈۳❈
هر که او را دربند آرایش بود
در جهان فرزند آسایش بود
عاقبت جز نامردای نبودش
بهرهٔاز عیش و شادی نبودش
❈۴❈
خودستایی پیشهٔ شیطان بود
آنکه خود را کم زند مردان بود
گفت شیطان من ز آدم بهترم
تا قیامت گشت ملعون لاجرم
❈۵❈
از تواضع خاک مردم میشود
نور ونار از سرکشی گم میشود
رانده شد ابلیس از مستکبری
گشت مقبول آدم از مستغفری
❈۶❈
شد عزیز آدم چو استغفار کرد
خوار شد شیطان چو استکبار کرد
دانه پست افتد ز بر دستش کنند
خوشه چون سربرکند پستش کنند
کامنت ها