ازرقی هروی:پریرخی که ز شرمش نهان شدست پری پری مثال نهان گشت و شد ز مهر بری
❈۱❈
پریرخی که ز شرمش نهان شدست پری
پری مثال نهان گشت و شد ز مهر بری
عیان بدیده گر او را نبینی آن نه عجب
که گر پریست چنین آمدست رسم پری
❈۲❈
گر آبگینه پری را ببیندی بدرست
روان فدا کنمی پیش آبگینه گری
پریست ، گرنه پری چاکرویست بحسن
فری کسی که پری چاکرویست ، فری
❈۳❈
پری ندارد رخساره از گل سوری
پری ندارد زلف از بنفشۀ طبری
پری ندارد رنگ گل شکفتۀ سرخ
پری ندارد بالای سرو غاتفری
❈۴❈
پری که دید بنورمه چهارده شب ؟
پری که دید بزیب ستارۀ سحری ؟
پری که دید گرازنده تر ز آهوی نر ؟
پری که دید خرامنده تر ز کبک دری ؟
❈۵❈
اگر بشوشتری در ، پری ندیده کسی
پس او پری نبود در قبای شوشتری
ایا بت خزری قد کشمری بالا
تویی که فتنۀ کشمیر و قبلۀ خزری
❈۶❈
نگار چینی ، تا با قبا و با کلهی
بهار گنگی ، تا با کمان و با کمری
من از بلای تو اندر وفای تو سمرم
تو چون بلای من اندر وفای من سمری
❈۷❈
اگر چه خواری تو داغ جانم و جگرست
مرا ز روی عزیزی چو جان و چون جگری
دل از هوات نبرم ، اگر چه رنج دلی
سر از وفات نپیچم ، اگر چه دردسری
❈۸❈
ز بیم هجر تو بگذارم اربتو نگرم
ز باد وصل تو برپرم ار یمن نگری
چو اشک درد نمایی ، چو مهر دلسوزی
چو بخت دوست فروشی ، چو چرخ کینه وری
❈۹❈
در آزمودن تو گرچه روزگارم رفت
چو روزگار بهر آزمودنی بتری
مرا ز خوی تو هم روزگار ناز خرد
ز خوی خویش تو بر روزگار خویش گری
❈۱۰❈
ز بد خوبی ، نگارا ، فرید ایامی
چنانکه بار خدای من از نکوسیری
کسی که طبع من اندر مدیح او دارد
بقیمت در دریا هزار در دری
❈۱۱❈
سدید دین ، شرف دولت ، آفتاب کرم
ابوالحسن علی بن محمد بن سری
خدایگانی ، آزاده ای ، که درگه جود
خزینه ایست ازو یک عطای ما حضری
❈۱۲❈
چو روزگار مه و سال امر او جاریست
چو آفتاب شب و روز نام او سفری
ایا بزرگ عمیدی ، کجا ز پایۀ قدر
بهر چه و هم بدو ره برد ، تو زو زبری
❈۱۳❈
بقای کام و مرادی ، روان فخر و فری
فنای آز و نیازی ، هلاک سیم و زری
ستاره ای و جهان ، آسمان ، و گرنه چرا
ستاره فرو جهان عمر و آسمان اثری ؟
❈۱۴❈
تو در روان موالی حیات را مددی
تو در فنای معادی هلاک را حشری
جهان مجد و سنایی و بحر در موجی
سپهر سعد مداری و ابر زر مطری
❈۱۵❈
خبر دهند ز حاتم بجود نا ممکن
تو در معاینه برهان نمای آن خبری
اگر فلک چو تو آرد تو نادر فلکی
وگر بشر چو تو باشد خلاصۀ بشری
❈۱۶❈
ظفر ز قصد تو بر کارها برآسودست
بهر چه قصد تو باشد تو نایب ظفری
خرد بهر چه درآید مساعد خردی
هنر بهرچه در آید مؤثر هنری
❈۱۷❈
هزار فکرت اگر بر دل سخا برود
چو بنگری ، تو ز افعال ، عین آن فکری
ز رأی عالی روشن روانی و خردی
ز امر جاری قاطع قضایی و قدری
❈۱۸❈
کفایتست و سعادت مزاج ترکیبت
کفایت فلکی ، با سعادت قمری
خصایل تو یکایک فزایش خطرست
چو ساز رزم کنی باز ، راد کم خطری
❈۱۹❈
گیا مثال ز جود تو کیمیا روید
ز شوره ناک زمینی کجا برو گذری
ز آخشیج هر آن صورتی که خواهد بود
اگر بجود بود فخر ، فخر آن صوری
❈۲۰❈
وگر عدوی تو شیرست و هرگز این نبود
تو پیش دیدۀ او شعله های پر شرری
هوای تو زدلم لحظه ای سفر نکند
گر از هری سفری گردم ، ار بوم حفری
❈۲۱❈
چنانکه مدح تو اندر دلم بلند اثرست
تو در بزرگ مهمات من بلند اثری
خدایگانا ، گر باغ زرد شد ، بستان
ز دست سبزنگاری شراب معصفری
❈۲۲❈
و گرز باغ نهان شد بمهرگان گل سرخ
سرای باغ کن از گل رخان کاشغری
میی ستان ، که خرد هر زمان بدو گوید
که : پیش دیدۀ شادی فروغ را گهری
❈۲۳❈
همیشه تا نبود دور آسمان خاکی
همیشه تا نبود کرۀ گران شمری
عدو کشی و بقا یابی و بکام زیی
طرب کنی و سخاورزی و قدح شمری
کامنت ها