باباافضل کاشانی:سرگشته وار بر تو گمان خطا برم بی آنکه هیچ راه به چون و چرا برم
❈۱❈
سرگشته وار بر تو گمان خطا برم
بی آنکه هیچ راه به چون و چرا برم
از جان و از تنم نتوانم به شرح گفت
کاندر رهت، ز هر دو، چه مایه بلا برم
❈۲❈
من رخت بینوایی تن بر کجا نهم؟
من جان زینهاری خود را کجا برم؟
دانم که در دلی و جدا نیست دل ز تو
لیکن به دل چگونه، بگو، ره فرا برم؟
❈۳❈
دل نیز گم شدهست و ندانم کنون که من
بی دل به نزد تو نبرم راه، یا برم؟
گویند راه بردی از او، باز ده نشان
آری دهم نشانی از آن، لیک تا برم
❈۴❈
در جستنم همیشه؛ که در جستوجوی تو
ره زی بقا اگر نبرم، زی فنا برم
من بی تو نیستم، من و خود را نیابم ایچ
گر بر زمین بدارم، اگر بر هوا برم
❈۵❈
مگذار نزد خویشم اگر هیچ زین سپس
من نام ما و من به صواب و خطا برم
ما از کجا و من ز کجا؟ ما و من تویی
بیهوده چند نام من و نام ما برم؟
کامنت ها