گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

باباطاهر:ز عشقت آتشی در بوته دیرم در آن آتش دل و جان سوته دیرم

❈۱❈
ز عشقت آتشی در بوته دیرم در آن آتش دل و جان سوته دیرم
سگت ار پا نهد بر چشمم ای دوست بمژگان خاک راهش رو ته دیرم

فایل صوتی دوبیتی‌ها دوبیتی شمارهٔ ۱۲۰

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

حمید
2010-06-17T23:31:57
سلامبه نظر من مصراع سوم اینطوری باید بشه:سگت ار پا نهد بر چشمم ای دوست (چشمم به جای چشم)---پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
وحید سبزیان‌پور wsabzianpoor@yahoo.com
2022-09-27T16:42:21.5996041
بوته ظرفی است که زرگر، طلا را در آن ذوب می­کند. در اینجا استعاره از قلب آتشین است که شعله­های عشق از آن زبانه کشیده است. شاعر نمی­گوید قلب من مانند کورة زرگری است، ادعا می­کند که در سینة من یک کورة مذاب وجود دارد. در این کوره به جای طلا، دل و جان من قرار دارد. همانگونه که زرگر طلا را در کوره می­گذارد تا ناخالصی آن جدا شده طلای ناب و خالص به دست آید، آنچه در کورة دل، به سبب عشق و دلدادگی خالص می­گردد، جان و دل است که مانند طلا گرانبها است و در عین حال نیازمند پالایش و تصفیه. عشق آتش است، قلب کوره است و طلای پالودة آن دل و جان آدمی است. (هرکه را جامه ز عشقی چاک شد / او ز حرص و عیب کلی پاک شد)  در سنت­های ایرانی یکی از علائم استقبال از مهمان و شوق دیدار او، آب و جارو کردن راه اوست. (آب زنید راه را هین که نگار می­رسد.) در دو بیت زیر، پا را از حد محبوب به سگ او می­کشاند سگی که در فرهنگ اسلامی و سنّت­های ادبی ما، نماد ناپاکی، نجاست و فرومایگی است (سگ به دریای هفت­گانه مشوی که چو تر شد نجس­تر باشد) که اگر سگ تو با همة ناپاکی پا بر چشم من نهد. برای خوشامد او به استقبالش رفته با جارویی از مژگان دیده، خاک راهش را می­روبم، بدیهی است که در تضاد موجود بین پای سگ و مژگان چشم و تعبیر «جارو کردن خاک را برای پای سگ دوست آن هم با مژگان» اغراق شاعرانه­ای وجود دارد که شدت ارادت عاشق به محبوب را نشان می­دهد: سوته: سوخته.|| 2. روته: جاروکرده.