گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بهاء ولد:شب برخاستم، نظر به ادراکات خود می‌کردم، دیدم که ادراکاتم چون مرغان دست‌آموز به ذات اللّه می...

شب برخاستم، نظر به ادراکات خود می‌کردم، دیدم که ادراکاتم چون مرغان دست‌آموز به ذات اللّه می‌رفت و پروبالشان می‌سوخت و اثر آن به دماغ و استخوان های من می‌زد و سر و دندانم درد می‌گرفت؛ و من بی‌سودای اللّه نمی‌شکیفتم و بدو نمی‌رسیدم.
چون صبح به مسجد آمدم، امام قرآن آغاز کرد و از حور و قصور خواندن گرفت؛ یعنی که اللّه می‌گوید اگر مرا دوست می‌دارید و دوستی خود را در این‌ها ظاهر کرده‌ام. غزل دوستی مرا از تختهٔ پیشانیِ حور عین و آب زلال به دل ببرید و مرا در چشمهٔ نوشین این‌ها مشاهده کنید، و دلبریِ مرا در این‌ها مطالعه کنید؛ به جمال ذات من نرسید بی‌این‌ها.
و در این جهان این خوشی‌ها را سزای طبع و هوا آفریدم، و در آن جهان آن خوشی‌ها را جزای رضا آفریدم، تا هر دو جهان چهره‌ها را بر یاد دوستی من می‌بینند. و این همه که در این جهان است رخ‌های من است، و آن همه که در آن جهان است جمال‌های من است. پس دیده‌ها بر صورت‌های اللّه دارید و به دل در حقیقت‌ها گردید، چون قوه گیرید در آن مجالس از دیدن جمال‌های خوبان و کنیزکان من، آنگاه جمال من بتوانید دیدن.
دل به روح اللّه دارید و چشم در صورها به جمال اللّه دارید.
نظر در ادراک خود می‌کردم، دیدم که ادراک در من نبود، جای دیگر بود. و آن آمدن ادراک و رفتن ادراک در ضبط و اختیار من نیست. باز دیدم که آن ادراک منم، پس مرا اللّه می‌آرد و می‌برد و هر زمانی گویی من به اللّه برجفسیده ام؛ هرگاه که اللّه آمد، مرا آورد.
و من صفت‌اللّه‌ام؛ و هرگاه که اللّه رفت، مرا برد.
«وَ نفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»
اکنون من فارغ باشم از وجود و تغییر احوال خود؛ چون من صفت‌اللّه‌ام، در وقت اجل اللّه یکبارگی از من برود و در وقت خواب پاره برود و در وقت خیرگی من و غفلت من که چیزی معین نبود اندکی رود از من. باز در وقت ادراک معیّن من همچنان. باز اللّه چون ادراک نماید به من، مرا بسیار چیزها معلوم شود فصاعدا.
مثال آفتاب که ماه و ستارگان اتباع ویند، چون غارب شود جهان ظلمت شود، باز چون ستارگان و ماه بپاشند روشن‌تر بود، باز چون اثر آفتاب پدید آید و بلند شود همچنین روشن‌تر شود، همچنان من نیز در وقت عدم نیک مظلم باشم، باز وقت خواب روشن‌تر شوم، باز به وقت خیرگی روشن‌تر شوم، باز به وقت ادراک معیّن خود دیگر روشن‌تر شوم به اقبال اللّه، « هُدیً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یؤُمِنُونَ بِالْغَیْبِ»
گفتم ای اللّه! من همگی ادراکم و ادراک را بر غیب به تو بربستم، و به یاد تو ادراک را صرف کردم
❈۱❈
«وَ یُقِیمُونَ الصَّلاة» یعنی به اقامت صلاة، ادراک را به خضوع به تو صرف کردم
«وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ ینُفِقُونَ»
و ادراک را به راه تو خرج کردم چون بهترینِ من ادراک است. ای اللّه! همه را مصروف به تو کردم زیرا که خون و ریم و گوشت حضرتت را نشاید.
از اللّه الهام آمد که خون و رگ و پی تو را به محل قبول نهادیم و عفو کردیم به برکت انصراف ادراک تو به ما، که «إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ».
در این بودم که زین قرآن خواند، ناظر معانی قرآن شدم و ناظر صنایع اللّه شدم. اندیشه‌ام آمد که در جهان می‌نگرم رحمت و لطف و قهر و احسان و انعام الله را نظاره می‌کنم به مجرّد این تا چه شود و اللّه را از این چه حکمت خیزد و از این نظر مرا چه سود دارد. اللّه الهام داد که چون نظری کنی در جهان صفات ما، کمال ما را بدانی و از نعمت‌های من آرزو بری و هوست کند که از من بطلبی و خاضع من باشی و دوست‌دار من باشی؛ و چون در مکاره نگری، از عقوبت من ترسان شوی و به هیبت در کار من نگاهداری. و این کارها مقرون به رضای من باشد. و آن کسی که در تجمل آسمان‌ها و زمین‌های من نظر نکند، او مردود من باشد. این را قهر کنم و آن را بنوازم، یکی را برمی‌آرم و یکی را فرومی‌آرم؛ خافض باشم و رافع باشم و قهّار باشم؛ و مذمّت آلهه‌پرستان و ستاره‌پرستان را می‌گویم تا همه را نظر به وجه کریم من باشد.
و اگر گوئی که این چه حکمت باشد که کریم کار از بهر این کند و حکیم این ورزد، گویم خود حکمت جز این کدام را می‌دانی و کار از بهر چه کنند جز دوست را نواختن و دشمن را گداختن و تجمل خود را عرضه دادن و طالبان را دوست داشتن و ناملتفتان را مخذول گذاشتن؟
باز می‌دیدم که این نظر من اشارت اللّه است و محض فعل اللّه است. باز دیدم که نظرم چون به دماغ و سرم افتاد به وقت درد کردن، گویی که اللّه در ایشان می‌نگرد و همه اجزای من برمی‌خیزند و به تعظیم به خدمت الله می‌ایستند و به زاری و ناله می‌باشند.
و همچنین اگر نظرم به وقت شادمانی به اجزای من می‌افتد، می‌بینم که همه اجزای من عاشق‌وار برخیزند و خدمت اللّه می‌کنند و اغانی تسبیح بر زبان می‌گیرند؛ و همچنین نظرم به هر جزوی از اجزای تن من و اجزای جهان که می‌افتد می‌بینم که زود به خدمت اللّه به تعظیم قیام می‌نمایند. باز گفتم که به خود باز روم و هم از خود نگاه کنم یعنی از روح خود نگاه کنم تا از او چه ادراک و چه صفت می‌خیزد و به چه پیوندد و چه آسیب می‌زند به روح من . دیدم که حواس خمسهٔ من از روح من چون پنج جوی می‌رفت، شیر و انگبین و آب و می‌؛ و من دیدم که این همه از روح من بیرون می‌آمد. باز نظر کردم که این روح من از کجا روان شده است با چندین شاخ‌ها. دیدم که این همه از اللّه روان شده است و نظرهای خود را و روح خود را و خود را می‌بینم که همه از اللّه روان شده است و جمله روح‌های خلقان را می‌بینم با این شاخ‌ها همه از اللّه روان شده است، و جمله جمادات و نامیات و اختیارات و ارادات و قدرت‌ها همه از او روان شده است.
باز این همه را می‌بینم به نور اللّه و صفات اللّه و سبحانیِ اللّه و چگونگی اللّه روان شده است، «وَسِعَ کُرْسِیُّه»، و می‌بینم همه جای کرسی حکم اللّه نهاده است و در همه چیزها حکم می‌کند و می‌بینم که پیوسته این صور را در آب حیات می‌فرستد
واللّه اعلم.

فایل صوتی معارف فصل ۱۷

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها