بهاء ولد:«رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ» گفتم: ای اللّه! مُلک این دنیا چیز محقّر است از ملکه...
«رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ»
گفتم: ای اللّه! مُلک این دنیا چیز محقّر است از ملکهایی که توراست در پردهٔ غیب.
گفتم: ای اللّه! مُلک این دنیا چیز محقّر است از ملکهایی که توراست در پردهٔ غیب.
« وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ»
و مرا آموختی پایان سخنها را که در خواب میشنوم از اسرار غیب تا هم در بیداری زنده باشم و هم در خواب زنده باشم.
و مرا آموختی پایان سخنها را که در خواب میشنوم از اسرار غیب تا هم در بیداری زنده باشم و هم در خواب زنده باشم.
«فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»
چنانک زمین را از آسمان بشکافتی، همچنانک پرده غیب را بشکافتی تا من بر آستانهٔ آن نشستهام، هم این جهان را میبینم هم آن جهان را میبینم.
چنانک زمین را از آسمان بشکافتی، همچنانک پرده غیب را بشکافتی تا من بر آستانهٔ آن نشستهام، هم این جهان را میبینم هم آن جهان را میبینم.
« أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَة»
دنیا و آخرت توراست، و من نیک عاشق آخرت گشتهام، از آنم بهرهمند گردان! و جانم بردار که صبرم نماند.
دنیا و آخرت توراست، و من نیک عاشق آخرت گشتهام، از آنم بهرهمند گردان! و جانم بردار که صبرم نماند.
باز تأمّل کردم که دل بر چه نهم و چه چیز را بر زبان دارم و دم به کدام نیت زنم. گفتم که نظر کنم بر همه خوشیهای این جهانی و آن جهانی و خواب و راحت و مزهها و هست شدن بعد از نیستیها. دیدم اللّه همین صفات است که یاد کرده شد، و آنکه دم میزنم بر نیّت ذکر اللّه، هم اللّه است.
باز روح آدمی را نظر میکنم، گویی که اندیشههای پراکنده و نظرهای پراکنده است که چون دیگ میجوشد و بس. و این صفات روح آدمی مغلوب بدان است که آنچه یاد کرده شد از خوشیها و تغییر چیزها و نیست شدن و هست شدن و خواب و راحت که اللّه همین صفات است و این معانی موجود است به ذکر اللّه. و باز این معانی روشن به گفتار و لا إله غیرک میشود، یعنی ای اللّه! خوشیهای هر دو جهانی به جز از تو از کسی حاصل نشود، و هست شدن بعد از نیستی به جز از تو از کسی دیگر نباشد.
باز روح آدمی را نظر میکنم، گویی که اندیشههای پراکنده و نظرهای پراکنده است که چون دیگ میجوشد و بس. و این صفات روح آدمی مغلوب بدان است که آنچه یاد کرده شد از خوشیها و تغییر چیزها و نیست شدن و هست شدن و خواب و راحت که اللّه همین صفات است و این معانی موجود است به ذکر اللّه. و باز این معانی روشن به گفتار و لا إله غیرک میشود، یعنی ای اللّه! خوشیهای هر دو جهانی به جز از تو از کسی حاصل نشود، و هست شدن بعد از نیستی به جز از تو از کسی دیگر نباشد.
گفتم: ای اللّه! مرا هرچه باید از تو طلبم، که خواست همه را و رزق همه را تو میدهی، و به هرحال همه را تو دایه، که «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُها» .
و من نیز از اللّه به حالت وحشت رزق موانست میخواهم، و از اللّه میخواهم تا مرا از ذات خود صورت موانست دهد. و در حال تقاضاهای شهوت، از اللّه روزی محلّ شهوت میطلبم، و از اللّه میخواهم تا مرا هم از ذات خود صورتی دهد در قضای شهوت. و در وقت مجاعت روزی غذا میطلبم هم از ذات اللّه، تا مرا صورت غذا دهد هم از ذات خود. و میگویم که ای اللّه! چو مالکم تویی، من به که بازگردم؟ و هرچه طلبم از که طلبم؟ و در وقت بیکاری از اللّه روزی یاری میطلبم تا بر در او روم و بر او درآویزم و گرد او گردان شوم. و در وقت نماز روزی تعظیم از اللّه میطلبم. و تن خود را فربه میدارم از این نعمتها که گفتم، و نعمت من و روزی من که از اللّه میطلبم این است.
و من نیز از اللّه به حالت وحشت رزق موانست میخواهم، و از اللّه میخواهم تا مرا از ذات خود صورت موانست دهد. و در حال تقاضاهای شهوت، از اللّه روزی محلّ شهوت میطلبم، و از اللّه میخواهم تا مرا هم از ذات خود صورتی دهد در قضای شهوت. و در وقت مجاعت روزی غذا میطلبم هم از ذات اللّه، تا مرا صورت غذا دهد هم از ذات خود. و میگویم که ای اللّه! چو مالکم تویی، من به که بازگردم؟ و هرچه طلبم از که طلبم؟ و در وقت بیکاری از اللّه روزی یاری میطلبم تا بر در او روم و بر او درآویزم و گرد او گردان شوم. و در وقت نماز روزی تعظیم از اللّه میطلبم. و تن خود را فربه میدارم از این نعمتها که گفتم، و نعمت من و روزی من که از اللّه میطلبم این است.
اکنون چون اللّه را به شادی و خوشی و فرح یاد میکنم عجایبهای او را میبینم، و چون ملالتی پدید آید باز اللّه را یاد میکنم تا میبینم که محو کردن آن هم از اللّه است. یعنی در هر دو حالت اللّه را مشاهده میکنم
و اللّه اعلم.
و اللّه اعلم.
کامنت ها