شیخ بهایی:عهد جوانی گذشت، در غم بود و نبود نوبت پیری رسید، صد غم دیگر فزود
❈۱❈
عهد جوانی گذشت، در غم بود و نبود
نوبت پیری رسید، صد غم دیگر فزود
کارکنان سپهر، بر سر دعوی شدند
آنچه بدادند دیر، باز گرفتند زود
❈۲❈
حاصل ما از جهان نیست به جز درد و غم
هیچ ندانم چراست این همه رشک حسود
نیست عجب گر شدیم شهره به زرق و ریا
پردهٔ تزویر ما، سد سکندر نبود
❈۳❈
نام جنون را به خود داد بهائی قرار
نیست به جز راه عشق، زیر سپهر کبود
کامنت ها