شیخ بهایی:یک گل ز باغ دوست، کسی بو نمیکند تا هرچه غیر اوست، به یک سو نمیکند
❈۱❈
یک گل ز باغ دوست، کسی بو نمیکند
تا هرچه غیر اوست، به یک سو نمیکند
روشن نمیشود ز رمد، چشم سالکی
تا از غبار میکده، دارو نمیکند
❈۲❈
گفتم: ز شیخ صومعه، کارم شود درست
گفتند: او به دردکشان خو نمیکند
گفتم: روم به میکده، گفتند: پیر ما
خوش میکشد پیاله و خوش بو نمیکند
❈۳❈
رفتم به سوی مدرسه، پیری به طنز گفت:
تب را کسی علاج، به طنزو نمیکند
آن را که پیر عشق، به ماهی کند تمام
در صد هزار سال، ارسطو نمیکند
❈۴❈
کرد اکتفا به دنیی دون خواجه، کاین عروس
هیچ اکتفا، به شوهری او نمیکند
آن کو نوید آیهٔ «لا تقنطوا» شنید
گوشی به حرف واعظ پرگو نمیکند
❈۵❈
زرق و ریاست زهد بهائی، وگرنه او
کاری کند که کافر هندو نمیکند
کامنت ها