شیخ بهایی:آوردهاند که روزى در بیابان، تاجرى میگذشت و آن تاجر از قافله باز مانده مظطرباً در بیابان م...
آوردهاند که روزى در بیابان، تاجرى میگذشت و آن تاجر از قافله باز مانده مظطرباً در بیابان میگردید که مگر خود را بقافله رساند. قضا را دزدى در آن بیابان بود، چون تاجر آن دزد را دید حیران و پریشان شده بر جاى خود بماند، دزد بر سر تاجر نهیب آورد و گفت: چه همراه دارى؟. آن مرد بیچاره یارائى زبان گشودن نداشت و نتوانست جواب گوید، دزد را بگمان آنکه از کمال استغنا او را پروائى ندارد لهذا بر او غضب شد و شمشیر بر فرق تاجر زد و از اسبش بزیر کشید و برهنه کرد و نقدش از میان باز کرد و رختش را بپوشید و باسبش سوار شد و گفت: اکنون بیا و دست مرا ببوس و بگو مبارک باشد!،
حالا اى گربه! تو نیز بدان عداوت جبلى که میان موش و گربه میباشد و عنادى که طالب علم را با صوفیه است مرا مخاطب و برابرى بهر عمر وزید میکنى تا آنکه بصد زحمت و مشقت از دست تو خلاص شدم و از آنوقت که خلاصى یافتم تا حال جمیع پیروان و شیخان مستجاب الدعوه را هرزهگوئى و ناسزا گرفته و میگوئى و مرا هم چنان ترسان ساختهیى که مدت عمر نمیتوانم نزدیک تو آمد، بلکه سعى در تحصیل معیشت هم بر تن دشوار است، حالا با این همه درد سر و زحمت و بدون برهان و حجت بیایم تصدیق کنم که طالب علم بر حق است و صوفى باطل؟!.
حالا اى گربه! تو نیز بدان عداوت جبلى که میان موش و گربه میباشد و عنادى که طالب علم را با صوفیه است مرا مخاطب و برابرى بهر عمر وزید میکنى تا آنکه بصد زحمت و مشقت از دست تو خلاص شدم و از آنوقت که خلاصى یافتم تا حال جمیع پیروان و شیخان مستجاب الدعوه را هرزهگوئى و ناسزا گرفته و میگوئى و مرا هم چنان ترسان ساختهیى که مدت عمر نمیتوانم نزدیک تو آمد، بلکه سعى در تحصیل معیشت هم بر تن دشوار است، حالا با این همه درد سر و زحمت و بدون برهان و حجت بیایم تصدیق کنم که طالب علم بر حق است و صوفى باطل؟!.
گربه گفت:
پس این همه دلیل و نظیر که آوردم همه عبث بود پس همان حرف شیخ مناسب است که گفته:
پس این همه دلیل و نظیر که آوردم همه عبث بود پس همان حرف شیخ مناسب است که گفته:
❈۱❈
با سیه دل چه سود خواندن وعظ
نرود میخ آهنین در سنگ
اى موش! تا حال ندانستم که تو را چه قدر کید و مکر است، اکنون دانستم و فهمیدم!، چرا که گفتهاند:
سگ اگر مشرک و بخیل نبود
سگ اگر مشرک و بخیل نبود
آب را در زبان نمىنوشید
موش اگر میل راستى میداشت
❈۲❈
چکمهى زرنگار مىپوشید
و اگر صد بار شهد مصفى را اضافهى افیون نمائید، شین نگردد.
اگر تخم حنظل بهنگام کشت
بکارد ملائک بباغ بهشت
❈۳❈
کند شهپر خویش را جاى بیل
بدان آبیارى کند جبرئیل
نسیمش اگر نفحهى جان کند
بپایش اگر آب حیوان کند
❈۴❈
سرانجام گوهر نیارد ببار
همان میوهى تلخ آرد ببار
موش گفت:
اى گربه! همیشه در صحبت بودن خوش نیست، هرذى حیات را سعى معاش و فکر مأکول و مشروب و ملبوس نمودن و خرج عیال و اطفال و مرمت خانه و ترتیب و تنسیق باغ و فکر هیمه و چراغ و نفع و نقصان و تهیهى اسباب منزل را لازم است، و اگر ترک همه کنى و مدام در صحبت باشى عافبت رسوائى و پریشانى خواهى داشت و دشمن را شادکام خواهى نمود.
اى گربه! همیشه در صحبت بودن خوش نیست، هرذى حیات را سعى معاش و فکر مأکول و مشروب و ملبوس نمودن و خرج عیال و اطفال و مرمت خانه و ترتیب و تنسیق باغ و فکر هیمه و چراغ و نفع و نقصان و تهیهى اسباب منزل را لازم است، و اگر ترک همه کنى و مدام در صحبت باشى عافبت رسوائى و پریشانى خواهى داشت و دشمن را شادکام خواهى نمود.
لهذا هرذى حیات را باید که بروزگار خود تامل کند و چند روزى که زندگانى دارد، بعیش و عشرت با لباسهاى الوان و نعمتهاى گوناگون خود را جلوه دهد و از باغ زندگانى تمتع بردارد و اگر چنانچه روز و شب در فکر چنان کردن و چنین گفتن باشد، از نعمتها و لباسهاى لطیف و ظریف و تازه و عشرت و صحبت و لذت بازماند و در نظر اهل روزگار خود را خوار و ذلیل و کثیف نماید و این فراغت عیش، بىسعى پیدا کردن ممکن نمیشود، پس لابد باید سیر و گرسنه در اطراف روان باشد تا که معیشت خود را بیابد، و گاه باشد لقمهى لایق حال او بهم رسد و گاه باشد که نرسد، لکن در هر حال باید بهوش و تفکر در طلب شؤون زندگانى و معاش کوشش نماید و حتى الامکان کوتاهى نکند.
بارى اى گربه! کسى که بخواهد در میان ابناى جنس خود را از مکان و خوراک روز بروز تزاید و ترقى دهد، باید در صدد علو جاه و سمو مکانت باشد، تا دشمنان کور و غمناک، و دوستان شاد و خرسند گردند و خود از پریشانى که سبب خوارى و مذلت است بیاساید، بلکه اینقدر سعى کند که ذخیره از براى فرزندان بگذارد تا بعد از از آن فرزندان در میان قبائل و اقران ممتاز و سرافراز باشند.
بارى اى گربه! کسى که بخواهد در میان ابناى جنس خود را از مکان و خوراک روز بروز تزاید و ترقى دهد، باید در صدد علو جاه و سمو مکانت باشد، تا دشمنان کور و غمناک، و دوستان شاد و خرسند گردند و خود از پریشانى که سبب خوارى و مذلت است بیاساید، بلکه اینقدر سعى کند که ذخیره از براى فرزندان بگذارد تا بعد از از آن فرزندان در میان قبائل و اقران ممتاز و سرافراز باشند.
نشنیدهیى که گفتهاند:
بگذارى که دشمنان بخورند
❈۵❈
به که محتاج دوستان باشى
دیگر هم گفتهاند:
مبادا که در دهر دیر ایستى
مصیبت بود پیرى و نیستى
اى گربه از علم بىعمل بیش از این چند کلمه فهمیدن و دانستن و ورقى چند را سیاه کردن چه نفع بهم میرسد؟، کدام دکان خباز و طباخ بعوض صحبت، نان و آش میدهند؟، مگر اینقدر بىفکر بودن خوبست؟. شیخ سعدى گفته است.
هر که مزروع خود بخورد خوید
هر که مزروع خود بخورد خوید
وقت خرمنش خوشه باید چید
چون تهى دست باشى و بىچیز گردى در هیچ مهمى و معنى، توجه نتوانى کرد، بىفهم و بىمقام و منصب، زندگانى و پهلوانى بکار نمىآید.
چون تهى دست باشى و بىچیز گردى در هیچ مهمى و معنى، توجه نتوانى کرد، بىفهم و بىمقام و منصب، زندگانى و پهلوانى بکار نمىآید.
❈۶❈
زبان بریده بکنجى نشسته صم بکم
به از کسى که نباشد زبانش اندر حکم
از این مزخرفات تاب و توان از گربه بیرون رفت و گفت: اى موش بىهوش! تا کى از این حرفهاى بیعقلانه گوئى و تأمل نمیکنى؟!، این آواز دوستى که در این وقت خواندى و نفهمیدى و ندانستى چه نفعى دارد و این قصهى پوچ و بیحاصل که از براى حب دنیا تطویل دادى چه فایده و ثمرى بخشد؟، اکنون گوش و هوش بدار و جواب را بشنو که گفتهاند:
گوش خر بفروش و گوش تازه خر
گوش خر بفروش و گوش تازه خر
کین سخنها در نیابد گوش خر
دیگر در این باب گفتهاند من هم میگویم، اگر تو ترک عادت جبلى کنى و مکر و حیله نکنى و گوش هوس بسوى من کنى، البته از من بشنوى و بر لوح جان و خاطر جاى داده و ثبت کنى، و اگر بطریق اول که آن همه نصایح گفته شد و بر تو اثر نکرد، حال هم چنین خواهد شد.
دیگر در این باب گفتهاند من هم میگویم، اگر تو ترک عادت جبلى کنى و مکر و حیله نکنى و گوش هوس بسوى من کنى، البته از من بشنوى و بر لوح جان و خاطر جاى داده و ثبت کنى، و اگر بطریق اول که آن همه نصایح گفته شد و بر تو اثر نکرد، حال هم چنین خواهد شد.
پس اى موش! گوش دار تا که شاید این پندها را سرمایهى روزگار خود سازى.
اى موش! اینکه در باب فراغت و آسایش و رفاهت دنیا و جمع مال و بعشرت صرف کردن و لباسهاى فاخره پوشیدن و طعام لذیذ خوردن و شراب لطیف نوشیدن و در مرتبهى عیش کوشیدن و سعى در نوال منصب و مقام و اندوختن مال از براى بازماندگان، داد سخنورى دادى، جواب هر یک را بشنو!:
اى موش! اینکه در باب فراغت و آسایش و رفاهت دنیا و جمع مال و بعشرت صرف کردن و لباسهاى فاخره پوشیدن و طعام لذیذ خوردن و شراب لطیف نوشیدن و در مرتبهى عیش کوشیدن و سعى در نوال منصب و مقام و اندوختن مال از براى بازماندگان، داد سخنورى دادى، جواب هر یک را بشنو!:
آوردهاند که خداوند عالمیان در کلام مجید فرموده که من رفاهیت و آسایش را خلق نکردهام و بندگان در سعى و طلب آن میکوشند! و این معنى که آسایش خلق نشده دلالت و حجت بر جمیع حال و احوال و اوضاع انسان است و نص از کلام خدا، زیرا که جمیع اهل عالم از سه فرقه بیرون نیستند:
جمعى شب و روز در صدد جمع نمودن مال میباشند و ذرهیى از کار و احوال و اوضاع مردن و سؤال و جواب در گور و حساب و عذاب در خاطر ایشان را ندارد.
جمعى شب و روز در صدد جمع نمودن مال میباشند و ذرهیى از کار و احوال و اوضاع مردن و سؤال و جواب در گور و حساب و عذاب در خاطر ایشان را ندارد.
و جماعتى دیگر در فکر آخرت و سعى در معرفة اللّه و پاس دیندارى و نگهدارى ایمان و پشیمانى از کردهى خود بوده و از لوازم حیات دنیوى غفلت نموده.
و جمعى هم خسر الطرفیناند زیرا ترک کار دنیا و هم کار آخرت کردهاند و بلهو و لعب و خوردن و خوابیدن گرفتارند!.
و جمعى هم خسر الطرفیناند زیرا ترک کار دنیا و هم کار آخرت کردهاند و بلهو و لعب و خوردن و خوابیدن گرفتارند!.
حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله فرمودهاند:
الدنیا جیفة و طالبها کلاب.
زیرا که چون کسى متوجه دنیا باشد و بخواهش و خیال در جمع مال و دنیا بهر رسانیدن افتد، ترک علم و معرفت و عبادت مینماید و بسعى در اندوختن مال مشغول میشود و معلوم است جمع کردن ما جز مشقت و خوارى و مذلت میسر نگردد زیرا بهر کارى و عملى که خواهد مشغول شود، تا سعى نکند و رنج نکشد ممکن نیست ثروت و مکنت بهم رساند و شبههیى نیست که چون کسى متوجه طلب دنیا باشد سر رشتهى آخرت از دست بدهد و بطلب دنیا مشغول گردد و در گرداب فریب شیطان افتد و باین سبب الیف غفلت گردد و در سعى جمع کردن مال غم و الم و فکر و غصه بسیار است.
پس هر آینه از آخرت باز ماند و عمر بغفلت گذشته و زحمت کشیده و رفاهیت نبرده.
پس هر آینه از آخرت باز ماند و عمر بغفلت گذشته و زحمت کشیده و رفاهیت نبرده.
پس ظاهر شد که رفاهیت در دنیا از براى اهل دنیا نیست، پس آنچه در قرآن مجید وارد شده مناسب و دلیل واقع است و همچنین حدیث: حب الدنیا راس کل خطیئة، شاهد این مقال و مقام است. از این بیان معلوم گردید که جمع کردن مال شأن شخص حریص است و گاه باشد که کسى برنج و زحمت بسیار مال جمع کند، نخورد و نپوشد و صرف نکند بوجهى که حظ نفسانى یافته باشد و چون بمرد و او را دفن کنند، حکام شرع بعنف وارث ذکور او را ارث بیشتر بدهند و قلیلى که بماند دختر حصهى خود را گرفته صرف شوهر کند و یاد از پدر نکند، گویا هرگز پدر نبوده، پسر نیز با مصاحبان بعیش و نوش با اوباش و اراذل صرف کند.
و گفتهاند:
و گفتهاند:
❈۷❈
تا نمیرد یکى بناکامى
دیگرى شادکام ننشیند
گاه باشد که بیشترى از زنها، زر و زیور از مال پدر و شوهر اولى ذخیره کرده و برداشته شوهرى تازه نمایند و ترک فرزندان و یاران شوهر اولى را کرده بعیش و عشرت مشغول گردند.
پس ظاهر شد که سعى در مال دنیا غفلت و حسرت و ندامت است و با این همه آزارها و صدمات، بمصداق آیهى: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ، در آخرت هم حساب باشد و آنچه را وارث بخلاف شرع و طرق نامشروع جمع نموده او را جواب باید گفت و عقاب و عذاب باید کشید.
پس ظاهر شد که سعى در مال دنیا غفلت و حسرت و ندامت است و با این همه آزارها و صدمات، بمصداق آیهى: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ، در آخرت هم حساب باشد و آنچه را وارث بخلاف شرع و طرق نامشروع جمع نموده او را جواب باید گفت و عقاب و عذاب باید کشید.
اى موش! اگر یقین این معنى میشد که هر کس را عمر و زندگانى چه مقدارست، البته باندازهى آن مال اندوخته نموده صرف میکرد، پس چون اندازهى عمر و زندگانى تعیین نشده معهذا بسیار است که کسى بصد زحمت بگرسنگى و برهنگى بسر برده روز و شب سعى کرده از براى آنکه خانه بسازد و زمین خریده باشد و خشت آورده بناى کارى میکند که ناگاه اجل در رسد و خشت خانه و عمارت را بلحد او بگذارند و یا تختهیى که از براى در و پنجره و دروازه جمع کرده باشد، از آن براى او تابوت بسازند، یا اینکه خانه تمام شده کسى دیگر در او نشیند و زنش دست در گردن دیگرى میکند. از اینجاست که شیخ سعدى فرموده:
مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت
مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت
که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
و در جاى دیگر فرموده:
❈۸❈
جهان منزل راحت اندیش نیست
عدم یا وجودش دمى بیش نیست
بسى سرو گلچهرهى لاله رنک
که خاکش گرفته در آغوش تنک
❈۹❈
بسى دانهى خاک مشکین که مور
برون آورد هر دم از خاک گور
جماعتى در سعى و کار آخرت شدهاند که بالکلیه دست از دنیا بر داشتهاند و ایشان شب و روز در غم آخرت و پشیمانى از عملهاى ناشایسته موافق معنى آیهیى که قبل از این مذکور شد که در دنیا رفاهیت نیست و موافق حدیث: ترک الدنیا راس کل عبادة، ترک دنیا کردهاند و دست از کسب و کار و کشیده در گوشهیى معتکف شدهاند و اینکه از مال و اموال و نفس و هوى فارغ، و از دست مردم خلاص یافته در بقعهى عزلت نشینى و مغاره گزینى چنانکه شیخ سعدى گفته:
آنان که بکنج عافیت بنشستند
آنان که بکنج عافیت بنشستند
دندان سگ و دهان مردم بستند
هر چند اسباب فراغت است ولکن مناسب حال امت حضرت رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم نیست، زیرا که آن حضرت فرموده:
هر چند اسباب فراغت است ولکن مناسب حال امت حضرت رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم نیست، زیرا که آن حضرت فرموده:
الحمد اللّه امت من مثل امتان پیشین در مغاره ساکن نمیشوند بىنان و توشه، گاه باشد که دو روز یا سه روز مائده نرسد و آن مرد را صبر و توکل نرسد و دلش بوسوسهى شیطان از راه رفته کافر گردد.
و دیگر آنکه ثواب عظیم و اجر بسیار و جزاى بیشمار در آن است که کس با مردم از روى الفت و رأفت سلوک و مدارا کند و از رنگها و بویها و طمعها، کسب کرده و تمتع گیرد و بصرافت طبع ترک آنچه دیده و شنیده کند، نه بدورى و انقطاع و صرف از امور ناشایسته، این است که کسى که مغازه نشین و گوشه نشین شده و در بروى خویش بسته از جمیع کمالات محروم و مایوس گردد، و حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم فرموده: خیر الامور اوسطها، پس از این حدیث معلوم شد که طلب کردن بتمام شدت و مشغول شدن بنهایت غفلت کمال جهل و نادانى خواهد شد و ترک دنیا کردن و در مغازه نشستن هم بدلیل خیر الامور اوسطها، غیر جائز و نالایق است! لهذا بهتر وانسب آن است که معتدلانه سعى در شؤن دنیویه بقدر امکان نموده و کوشش در امور و معشیت یومیه و فراهم آوردن لباس که نماز در آن مقبول و مستجاب بود لازم و واجب دانسته و همچنین تحصیل مکان و منزل بقدر اینکه دفع گرما و سرما کند از شؤن لازمه، و سلوک با مردم از روى ادب و تعظیم و حرمت باز از امور واجبه است.
و دیگر آنکه ثواب عظیم و اجر بسیار و جزاى بیشمار در آن است که کس با مردم از روى الفت و رأفت سلوک و مدارا کند و از رنگها و بویها و طمعها، کسب کرده و تمتع گیرد و بصرافت طبع ترک آنچه دیده و شنیده کند، نه بدورى و انقطاع و صرف از امور ناشایسته، این است که کسى که مغازه نشین و گوشه نشین شده و در بروى خویش بسته از جمیع کمالات محروم و مایوس گردد، و حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم فرموده: خیر الامور اوسطها، پس از این حدیث معلوم شد که طلب کردن بتمام شدت و مشغول شدن بنهایت غفلت کمال جهل و نادانى خواهد شد و ترک دنیا کردن و در مغازه نشستن هم بدلیل خیر الامور اوسطها، غیر جائز و نالایق است! لهذا بهتر وانسب آن است که معتدلانه سعى در شؤن دنیویه بقدر امکان نموده و کوشش در امور و معشیت یومیه و فراهم آوردن لباس که نماز در آن مقبول و مستجاب بود لازم و واجب دانسته و همچنین تحصیل مکان و منزل بقدر اینکه دفع گرما و سرما کند از شؤن لازمه، و سلوک با مردم از روى ادب و تعظیم و حرمت باز از امور واجبه است.
اگر بکلى لذتها را نیافته و مشاهدهى قدرت نکرده باشد و رنگها را ندیده باشد، چگونه از آثار قدرت کامله خبر تواند یافت؟ مثلا کسى که عسل نخورده باشد چه داند که قادر قدرتنما از شاخ و بته چنان شهدى ایجاد فرموده، و اگر بسیر باغها نرفته باشد و میوهها و گلها را با طعم و رنگ و بو تشخیص نکرده باشد، شبههیى نیست که آن کس از درک آثار قدرت عارى باشد، پس هر کس که در بازار و کوچه و محله میگردد و مشاهدهى باغ و گلزار و صحرا و کشتزار و زراعت مختلف الانواع مینماید بر آثار صنعت صانع اطلاع مییابد و اگر نه عارى و عاطل خواهد بود.
چنانکه آوردهاند در زمان ماضى شخصى فالوده را حمام قیاس و گمان کرده بود.
چنانکه آوردهاند در زمان ماضى شخصى فالوده را حمام قیاس و گمان کرده بود.
موش گفت:
چگونه بوده؟ بیان کن تا بشنوم!.
❈۱۰❈
گربه گفت:
کامنت ها