گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

شیخ بهایی:علم یابد زیب از فقر، ای پسر نی ز باغ و راغ و اسب و گاو و خر

❈۱❈
علم یابد زیب از فقر، ای پسر نی ز باغ و راغ و اسب و گاو و خر
مولوی را، هست دایم این گمان کان بیابد زیب ز اسباب جهان
❈۲❈
نقص علم است، ای جناب مولوی حشمت و مال و منال دنیوی
قاقم و خز چند پوشی چون شهان؟ مرغ و ماهی، چند سازی زیب خوان؟
❈۳❈
خود بده انصاف، ای صاحب کمال کی شود اینها میسر از حلال؟
ای علم افراشته، در راه دین از چه شد مأکول و ملبوست چنین؟
❈۴❈
چند مال شبهه ناک آری به کف؟ تا که باشی نرم پوش و خوش علف
عاقبت سازد تو را، از دین بری این خودآرایی و این تن پروری
❈۵❈
لقمه کید از طریق مشتبه خاک خور خاک و بر آن دندان منه
کان تو را در راه دین مغبون کند نور عرفان از دلت بیرون کند
❈۶❈
لقمهٔ نانی که باشد شبهه ناک در حریم کعبه، ابراهیم پاک
گر، به دست خود فشاندی تخم آن ور به گاو چرخ کردی شخم آن
❈۷❈
ور، مه نو در حصادش داس کرد ور به سنگ کعبه‌اش، دست آس کرد
ور به آب زمزمش کردی عجین مریم آیین پیکری از حور عین
❈۸❈
ور بخواندی بر خمیرش بی‌عدد فاتحه، با قل هوالله احد
ور بود از شاخ طوبی آتشش ور شدی روح‌الامین هیزم کشش
❈۹❈
ور تو برخوانی هزاران بسمله بر سر آن لقمهٔ پر ولوله
عاقبت، خاصیتش ظاهر شود نفس از آن لقمه تو را قاهر شود
❈۱۰❈
در ره طاعت، تو را بی‌جان کند خانهٔ دین تو را ویران کند
درد دینت گر بود، ای مرد راه! چارهٔ خود کن، که دینت شد تباه
❈۱۱❈
از هوس بگذر! رها کن کش و فش پا ز دامان قناعت، در مکش
گر نباشد جامهٔ اطلس تو را کهنه دلقی، ساتر تن، بس تو را
❈۱۲❈
ور مزعفر نبودت با قند و مشک خوش بود دوغ و پیاز و نان خشک
ور نباشد مشربه از زر ناب با کف خود می‌توانی خورد آب
❈۱۳❈
ور نباشد مرکب زرین لگام می‌توانی زد به پای خویش گام
ور نباشد دور باش از پیش و پس دور باش نفرت خلق، از تو بس
❈۱۴❈
ور نباشد خانه‌های زرنگار می‌توان بردن به سر در کنج غار
ور نباشد فرش ابریشم طراز با حصیر کهنهٔ مسجد بساز
❈۱۵❈
ور نباشد شانه‌ای از بهر ریش شانه بتوان کرد با انگشت خویش
هرچه بینی در جهان دارد عوض در عوض گردد تو را حاصل، غرض
❈۱۶❈
بی‌عوض، دانی چه باشد در جهان؟ عمر باشد، عمر، قدر آن بدان

فایل صوتی نان و حلوا بخش ۷ - «فی ذم العلماء المشبهین بالامراء المترفعین عن سیرة الفقرا»

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

قاموس
2016-01-21T11:55:39
واژه "المترفعین" در عنوان شعر نادرست و صورتدرست آن "المرتفعین" است بمعنی: دور شدگان ودست بالا گزیدگان از شیوه و روش تهیدستان.
قاموس۲
2016-01-22T15:43:40
تَرَفَّعَ عَنْ أَصْدِقَائِهِ : تَعَلَّی ، شَعَرَ بِالغُرُورِ ترفع بمعنی خودبرتربینی و مغرور بودن و بنابراین "المترفعین" صحیح است.