شیخ بهایی:میبرد تا به خدمت ذوالمن کش کشانش، دوشاخه در گردن
❈۱❈
میبرد تا به خدمت ذوالمن
کش کشانش، دوشاخه در گردن
دو نهال است رسته از یک بیخ
میوهشان نفس و طبع را توبیخ
❈۲❈
کرسی «لا» مثلثی است صغیر
اندر او مضمحل، جهان کبیر
هرکه رو از وجود محدث تافت
ره به کنجی از آن مثلث یافت
❈۳❈
عقل داند، ز تنگی هر کنج
که در او نیست ما و من را گنج
«بوحنیفه» چه در معنی سفت
نوعی از باده را مثلث گفت
❈۴❈
هست بر رای او به شرح هدی
آن مثلث، مباح و پاک ولی
این مثلث، به کیش اهل فلاح
واجب و مفترض بود نه مباح
❈۵❈
زان مثلث، هر آنکه زد جامی
شد ز مستی، زبون هر خامی
زین مثلث، هرآنکه یک جرعه
خورد، بختش به نام زد قرعه
❈۶❈
جرعهٔ راحتش، به جام افتاد
قرعهٔ دولتش، به نام افتاد
کامنت ها