ملکالشعرا بهار:در دهر بزرگ یادگاری کردم ز برای خویش بنیاد
❈۱❈
در دهر بزرگ یادگاری
کردم ز برای خویش بنیاد
بنیاد بنای پایداری
بییاری دست من شد ایجاد
❈۲❈
*
*
خار و خس روزگار ناساز
سد کردن راه او نیارد
❈۳❈
چون بانی خود ز فرط اعزاز
سر پیش کسی فرو نیارد
*
*
❈۴❈
ز آسیب زمانه برکنار است
کز خاک منست دیر پاتر
ستوار و بلند و پایدار است
مانند منارهٔ سکندر
❈۵❈
*
*
در بربط من شدست پنهان
این روح لطیف لایزالی
❈۶❈
از مردن تن نیم هراسان
کاز من نشود زمانه خالی
در عرصهٔ پهندشت سقلاب
ز آوازهام افتد انقلابی
❈۷❈
وز جلوه به جلوه گاه مهتاب
مشهور شوم چو آفتابی
*
*
❈۸❈
تا زنده بود یکی در این بوم
تا زنده بود کمیت نامم
تا هست سخن به دهر معلوم
معلوم جهان بود کلامم
❈۹❈
*
*
هر هموطن سرودخوانی
گویاست به یاد من زبانش
❈۱۰❈
افتد سخنم به هر زبانی
آزادی و عشق ترجمانش
*
*
❈۱۱❈
با بربط خود به جنبش آرم
هر شش جهت و چهارسو را
واندر دل خلق زنده دارم
اخلاق و عواطف نکو را
❈۱۲❈
*
*
در ساحت این زمانه تار
رحم از دل من فکند سایه
❈۱۳❈
حریت و انقلاب افکار
از گفتهٔ من گرفت مایه
*
*
❈۱۴❈
ای طبع سخنسرای من، خیز
تا در ره حق شوی سخنساز
اندیشه مکن ز خنجر تیز
مغرور مشو به تاج اعزاز
❈۱۵❈
*
*
تا بیخردان به آزمایش
مستیز و ره وقار بگزین
❈۱۶❈
فارغ ز نکوهش و ستایش
خونسرد بهآفرین و نفرین
*
*
❈۱۷❈
بر بربط خود بناز بنشین
کن با پر و بال نغمه پرواز
وز خاک برآ به اوج پروبن
پرکن همهٔ فضا از آواز
❈۱۸❈
*
*
تا اختر نحس نامرادی
این پنبه زگوش خود برآرد
❈۱۹❈
وز چشم فلک ز فرط شادی
اختر عوض سرشگ بارد
کامنت ها