ملکالشعرا بهار:دی دیدم آن نگار سهی قد را بر رخ شکسته زلف مجعد را
❈۱❈
دی دیدم آن نگار سهی قد را
بر رخ شکسته زلف مجعد را
در خوی گرفته عارض گلگون را
در می نهفته ورد مورد را
❈۲❈
از جادوئی نهفته بلعل اندر
تابان دو رشته در منضد را
بگشوده بهر بستن کار من
بشکسته زلفکان معقد را
❈۳❈
در تاب زلف و ابروی او دیدم
تیغ سلیل و درع مزرد را
گفتم ز دام زلف رهائی بخش
این خاطر پریش مقید را
❈۴❈
گفتا دلت رها کنم ارگوئی
از جان و دل مدیح محمد را
سر خیل انبیا که صفات او
حیران نموده عقل مجرد را
❈۵❈
حق از ازل به مهر و ولای او
با خلق بسته عهد مؤکد را
پیغمبران به مدرس فضل او
حاضر شوند خواندن ابجد را
❈۶❈
با بغض او فریشته گر باشد
گو پذیره نار موقد را
ور زانکه با ولاش بود شیطان
گو کن گذاره خلد مخلد را
❈۷❈
قانون نهاد و شرع پدید آورد
و آراستملک و دولت سرمد را
قانون او گرفت همه گیتی
چون تندباد، وادی و فدفد را
❈۸❈
وانکس که سر ز طاعت او برتافت
گردن نهاد تیغ مهند را
ایزد از او به خلق نمود امروز
احسان بینهایت و بیحد را
❈۹❈
فر قدوم فرخ او بشکست
آن کسروی بنای مشید را
کامنت ها