ملکالشعرا بهار:چیست آن سرو نارسیده به بار بردمیده ز ایزدی گلزار
❈۱❈
چیست آن سرو نارسیده به بار
بردمیده ز ایزدی گلزار
در بهار است چون به گاه خزان
در خزان است چون به گاه بهار
❈۲❈
خود بود سروبن ولی بینی
برسرش سروهای خوشرفتار
سرو را آب سرفرازکند
وین خوداز آب پست گردد و زار
❈۳❈
چشمها باشدش ولی چون خلق
می نخوابد که خود بود بیدار
گر هزاران به سرو بنشینند
هم براین سرو برنشسته هزار
❈۴❈
گر برآن سرو، درگه نوروز
عندلیبان شوند نغمهنگار
خود براین سرو نغمه خوانانند
در بهار و خزان و لیل و نهار
❈۵❈
گربرآن سرو بیهده شب و روز
برنشیند چکاو و بلبل و سار
خود براین سرو بلبلان نایند
جز بگفت محمد مختار
❈۶❈
گر از آن سرو درگلستانها
رسته بینی همه فزون ز هزار
در گلستان ازین گرامی سرو
مینیاید فزونتر از دو به بار
❈۷❈
گر جز از شاخ و برگ و بار ندید
هیچ کس بر به سرو و بید و چنار
هم برین سر و شاخ و برگ فزون
رسته اما نه کش کنی دیدار
❈۸❈
برگ و باری بر او بود که کند
نور در دیدهٔ اولیالابصار
برگ او زاد و برگ مردم دین
بار او لطف پاک ایزد بار
❈۹❈
ای پسر این لغز که برگفتم
نیک برخوان و نام او (بهمن آر)
ور کنون نام او به من ناری
رنج بایدکه تا بریش به کار!
❈۱۰❈
این قصیده بدیهه بسرودم
در به گرمابهای روان او بار
سخت تیره چو طالع عاشق
سست بنیان چو وعدهٔ دلدار
❈۱۱❈
سستی شعر، خود گواه بود
گر نداری تو قول من ستوار
زانکه آسان سرودمش خود گشت
سهل وآسان به معنی وگفتار
❈۱۲❈
شعر باید سبک سرود و روان
نه گرانسنگ و مغلق و دشوار
کامنت ها