ملکالشعرا بهار:باد بیاورد بوی مشک به شبگیر گوئی بگذشت از آن دو زلف گره گیر
❈۱❈
باد بیاورد بوی مشک به شبگیر
گوئی بگذشت از آن دو زلف گره گیر
شبگیر ار بگذرد نسیم بر آن زلف
مشک فرازآورد نسیم به شبگیر
❈۲❈
دانم تدبیرها بسی به همه کار
لیک به عشق اندرون ندانم تدبیر
خلخ وکشمیر را به خیره ستایند
آری کار جهان بود همه بر خیر
❈۳❈
زانکه یکی چون تو حور نیست به خلخ
زانکه یکی چونتو سرو نیست به کشمیر
جز پی نخجیر سوی من نگراید
تا سر زلفت دلم ربوده به نخجیر
❈۴❈
سروی و بر سرو ماه داری وخورشید
ماهی و بر ماه حلقه بندی و زنجیر
گفتم ماهی و اینت غایت تکذیب
گفتم سروی و اینت غایت تحقیر
❈۵❈
خود سخنی بود ناستوده و بگذشت
زان سخن رفته عذرخواهم بپذیر
عذر پذیرست و جرمپوش خداوند
وین دو بود نیز بهترین صفت میر
کامنت ها