ملکالشعرا بهار:افتادهایم سخت به دام بلای گل یارب چو ما مباد کسی مبتلای گل
❈۱❈
افتادهایم سخت به دام بلای گل
یارب چو ما مباد کسی مبتلای گل
گِل مشکلی شدهاست به هر معبر و طریق
گام روندگان شده مشکلگشای گل
❈۲❈
هرگه که ابر خیمه زند در فضای شهر
بر بام هر سرای برآید لوای گل
گل دل نمیکند ز خراسان و اهل او
ای جان اهل شهر فدای وفای گل
❈۳❈
گر صدهزار کفش بدرد به پای خلق
هرگز نمیرسند به کشف غطای گل
با خضر اگر روند به ظلمات کوچه خلق
اسکندری خورند در آن چشمههای گل
❈۴❈
اول قدم که بوسه زندگل به پای ما
افتیم بر زمین و ببوسیم پای گل
گلها ثقیل و درهم و کوچه خراب و تنگ
آه از جفای کوچه و داد از جفای گل
❈۵❈
گل هرچه را به پنجه درآورد ول نکرد
صد آفرین به پنجه معجزنمای گل
از گل ز بس که خاطر و دلها فسرده است
گُل نیز بعد از این ندمد از فضای گل
❈۶❈
بر روزگار خویش کنم گریه بامداد
چون بنگرم به خندهٔ دنداننمای گل
از پشت تا به شانه و از پیش تا به ریش
هستند خلق یکسره غرق عطای گل
❈۷❈
امروز در قلمرو طوس از بلند و پست
آن جایگه کجاست که خالی است جای گل
آید اگر جهاز زرهپوش ز انگلند
حیران شود ز لجهٔ بیمنتهای گل
❈۸❈
گر لای و گل تمام نگردد از این بلد
اهل بلد تمام بمانند لای گل
شرم آیدم زگفتن بسیار ورنه باز
چندین هزار مسئله باشد ورای گل
کامنت ها