ملکالشعرا بهار:زهی به کعبه، شرافتفزای رکن و حطیم زهی مقام تو فخر مقام ابراهیم
❈۱❈
زهی به کعبه، شرافتفزای رکن و حطیم
زهی مقام تو فخر مقام ابراهیم
زهی حریم تو چون کعبه لازمالاکرام
زهی وجود تو چون قبله واجبالتعظیم
❈۲❈
زهی بلندتر اندر همم ز چرخ بلند
زهی عظیمتر اندر شرف ز عرش عظیم
زهی علی و نمایندهٔ تو هرچه علو
زهی علیم و ستایندهٔ تو رب علیم
❈۳❈
علی عالی اعلا ابوالحسن حیدر
که شد صحیح ز فضل تو روزگار سقیم
بهصورت ار چه ز بوطالبی ولی به صفت
فکنده برگل آدم مشیت تو ادیم
❈۴❈
به فلک نوح، تو بودی زمامدار نجات
برود نیل، تو بودی طلایهدار کلیم
چنین که علم تو را نیست منتها شاید
گر اعتراف نمایم که عالم است قدیم
❈۵❈
میان لجهٔ شرع محمدی کعبه است
همان صدف که در او زاد چون تو در یتیم
برون ز یک سخنت حکمتی نمیبینند
اگر به چله نشینند صدهزار حکیم
❈۶❈
توئی حقیقت قرآن و برتر از قرآن
که صامت است وکریم و تو ناطقی و کریم
بود بهشت برین ساحت ولایتتو
طریقت تو در آن، جوی کوثر و تسنیم
❈۷❈
توئی حکیم وکلامت شراب معرفت است
حکیم و سفسطهاش نیست جز شراب حمیم
بر آسمانهء قهرت پی مصالح دین
به کلک فکرت گر نقطهای شود ترسیم
❈۸❈
هزار مرتبه صائبتر است و نافذتر
ز بیلک شهب اندر مصاف دیو رجیم
حسام امر تو آنجاکه قد الف سازد
چو لاء نفی شود قدکافران به دو نیم
❈۹❈
خدایگانا بنگر ز لطف سوی بهار
که روح قدس کند مدحت تواش تعلیم
به مدحت تو وپیروزی ولادت تو
سخن سراید در این بزرگوار حریم
❈۱۰❈
حریم زادهٔ موسی که چون دم عیسی
روان فزاید خاک درش به عظم رمیم
به چشم زایر این آستان بود روشن
هرآنچه گشت به سینا نهان زچشم کلیم
❈۱۱❈
زهی برآنکه نهد روی دل برین درگاه
بهرای صافی و دین درست و قلب سلیم
من این قصیده بهنجار «ازرقی» گفتم
«برآن صحیفهٔ سیمین مساز مشک مقیم»
کامنت ها