ملکالشعرا بهار:ای بهروی و بهموی، لاله و سوسن سبزه داری نهفته در خز ادکن
❈۱❈
ای بهروی و بهموی، لاله و سوسن
سبزه داری نهفته در خز ادکن
سوسن تو شکسته بر سر لاله
لاله ی تو شکفته در بن سوسن
❈۲❈
لب لعلت گرفته رنگ ز مرجان
سر زلفت ربوده بوی ز لادن
آفت جانی از دو غمزهٔ دلدوز
فتنه شهری از دو نرگس پرفن
❈۳❈
هرکجا دست برزنی به سر زلف
رود از خانه بوی مشک به برزن
زلف را بیهده مکاه که باشد
دل عشاق را به زلف تو مسکن
❈۴❈
خود به گردن تو راست خون جهانی
کی رسد دست عاشقانت به گردن
نرم گرددکجا دل تو بافغان
که به افغان نه نرم گردد آهن
❈۵❈
من نجویم به جز هوای دل تو
تو نجویی به جز بلای دل من
نازش تو همه به طرهٔ گیسو
نازش من همه به حجه ذوالمن
❈۶❈
مهدیبنالحسن ستودهٔ یزدان
شاه علم آفرین و جهل پراکن
کارگیتی ازوست جمله به سامان
پایهٔ دین از اوست محکم و متقن
❈۷❈
خرم آن روی کش نماید دیدار
فرخ آن دست کش رسید به دامن
آنکه جز راه دوستیش بپوید
از خدایش بود هزار زلیفن
❈۸❈
پای از جاده خلافش برکش
دست در دامن ولایش بر زن
ای ولی خدای، خیز و زگیتی
بیخ ظلم و بن ستم را برکن
❈۹❈
پدری را تویی پسرکه هزاران
گردن بت شکست و پشت برهمن
بت گرانند و بتپرستان در دهر
خیز و تنشان بسوز و بتشان بشکن
❈۱۰❈
چند ای خسرو زمانه به گیتی
بیتو خاصان کنند ناله و شیون
مسند شرع را هم اکنون بیتو
کفر برچید، خیز و مسند بفکن
❈۱۱❈
به فلک بر فراز رایت نصرت
خاک در چشم دیو خیره بیاکن
خیمهٔ عدل را بپاکن و بنشین
که ستمگر شد این زمانهٔ ریمن
❈۱۲❈
قومی ازکردگار بیخبران را
جایگاه توگشته مکمن و مسکن
تیغ خونریزی از نیام برون کن
وز چنین ناکسان تهی کن مکمن
❈۱۳❈
خرم آن روز کاینچنین بنشینی
ای گدای در تو چرخ نشیمن
رایت دین مصطفی بفرازی
ز حد ترک تا مداین و مدین
کامنت ها