ملکالشعرا بهار:ز میغ اندر جهد هزمان درخشا شود میغ از درخشیدنش رخشا
❈۱❈
ز میغ اندر جهد هزمان درخشا
شود میغ از درخشیدنش رخشا
کجا طفلی کشد با دست لرزان
خطی زرین، بدان ماند درخشا
❈۲❈
دمد تندر بدان قوت که گویی
شودکوه ازنهیبش پخش پخشا
الا زین سنگسار ابر فریاد
کریما کردگارا جرم بخشا
❈۳❈
تگرگی آمد از بالا که گفتی
کشد رستم خدنگ از پشت رخشا
ز سنگک اا باغ چون دشت نمک شد
که بود از لاله چون کان بدخشا
❈۴❈
دژم شد گونهٔ نسرین روشن
سیه شد چهرهٔ شببوی رخشا
نگه کن تا چه گوید رودکی انک
بههر بابش ز حکمت بود بخشا
❈۵❈
نباشد زین زمانه بس شگفتی
اگر بر ما ببارد آذرخشا
کامنت ها