ملکالشعرا بهار:گه فریضهٔ شام آن چراغ ترکستان کنار من ز رخ خویش کرد لالستان
❈۱❈
گه فریضهٔ شام آن چراغ ترکستان
کنار من ز رخ خویش کرد لالستان
پی شکار دل و جان به غمزه و ابرو
کهی گشاده کمین وگهی گشوده کمان
❈۲❈
به چرخ، برجیس از ماه روی او خیره
بهباغ، نرگس در چشممست اوحیران
بهزیر لعل لب اندر دو رشته دندانش
چنان دورشتهٔ لولو به حقه مرجان
❈۳❈
به زلف خم شده، دامی ولیک دام بلا
به قد برشده، سروی ولیک سروروان
کسان بهترکستانش دهند نسبت و من
برآن سرم که کشمقبله سوی ترکستان
❈۴❈
سخنشچیستعیانودهانشچیستخبر
کمرش چیستیقین ومیانشچیست گمان
اگر سخن نسراید، پدید نیست دهن
وگرکمر نگشاید، پدید نیست میان
❈۵❈
دو چشم سحرنمایش به غمزه غارت دل
دولعل روحفزایش بهخنده راحت جان
ز آب وتابش بیآب، لاله ونسرین
ز زلف وخطش بیتاب، سنبل وریحان
❈۶❈
زتیره زلفش، روشن رخش چنان تابید
که ماه در شب میلاد حجهٔ یزدان
کامنت ها