ملکالشعرا بهار:مژده که بگرفت جای از بر تخت کیان شاه جهان پهلوی میر جهان پهلوان
❈۱❈
مژده که بگرفت جای از بر تخت کیان
شاه جهان پهلوی میر جهان پهلوان
نابغهٔ راستین، قائد ایران زمین
پادشه بیقرین، خسرو صاحبقران
❈۲❈
شیردل و پیلتن، یکهسوار وطن
فارس لشکرشکن، قائد کشورستان
مهر ز برجیسخواست کاصل سعادت کجاست
روی به شه کرد راست گفت که آنست آن
❈۳❈
تا تو نشستی به تخت تا تو رسیدی به گاه
گشت سمرها درست گشت خبرها عیان
فر تو تجدید کرد، عهد تو تکرار داد
عزم تو کرد استوار، بخت تو کرد امتحان
❈۴❈
خسروی کیقباد، سلطنت داربوش
واقعهٔ اردشیر، نهضت نوشیروان
باش که از فر بخت، باز مکرر کند
عهد همایون تو، شوکت عهدکیان
❈۵❈
سرحد ایران کند، فسحت دیرینه کسب
با سخن پارسی امر تو گردد روان
از در اشروسنه تا لب اروند رود
وز لب درباب روم، تا در هندوستان
❈۶❈
پرتو انصاف و عدل، کرده منور زمین
غرش سعی و عمل، خاسته تا آسمان
بر سخنان بهار، پادشها گوش دار
وین گهر شاهوار، گیر ز من رایگان
❈۷❈
کوش به سرّ و علن، در بد و خوب وطن
تا نشود راهزن، بدرقهٔ کاروان
شاه بود ناگزیر، در همه حال، از وزبر
تجربه باید زپیر، هست چو دولت جوان
❈۸❈
پاک وزیری صمیم، قاعدهدان و کریم
در همه جا مستقیم، بر همه کس مهربان
نزد خلایق عزیز، نزد خداوند نیز
خوشصفت و باتمیز، باخرد وکاردان
❈۹❈
چشم طمع دوخته، شهوت خود سوخته
تجربه آموخته، از فترات جهان
بیطمعی پیشهاش، مهر شد اندیشهاش
تا نزند تیشهاش، ربشهٔ امن و امان
❈۱۰❈
مجلس شورا سترگ، روح وکیلان بزرگ
بهر بداندیش گرگ، بهر خلایق شبان
لیک همهحقپرست، جمله به شه داده دست
در ره اصلاح مست بهر وطن کنده جان
❈۱۱❈
نه همه شورشطلب، نه همگی بسته لب
نه همه والانسب، نه همه بیخانمان
خصم تعلل کند، بلکه تجاهل کند
چون که تعادل کند، پادشه و پارلمان
❈۱۲❈
شد چو یکی زبن دو سست نیست تعادل درست
کار ترازو نخست، شد به دوکفه روان
مسئلهٔ انتخاب، اصل بود در حساب
تاکه شوی کامیاب، سعی بفرما در آن
❈۱۳❈
ملت و دلشادیش، هست در آزادیش
ره چو نشان دادیش سخت مگردان عنان
عامه چو شد دینتباه، سهل شماردگناه
منکر دین را مخواه، دشمن دین را بران
❈۱۴❈
دولت و دین هم نواست، ملت بیدین خطاست
زانکه در اصل بقاست، دولت و دین توأمان
کامنت ها