ملکالشعرا بهار:خواندیم در دفاتر و کردیم امتحان کاز بعد هر غمی بود آسایشی نهان
❈۱❈
خواندیم در دفاتر و کردیم امتحان
کاز بعد هر غمی بود آسایشی نهان
چون شب تمام گردد روزی شود پدید
چون بگذرد بلیه رفاهی شود عیان
❈۲❈
تاربخ روزگار سراسر بخواندهام
زایران و روم و مشرق و مغرب یکان یکان
قرنیدو چون گذشت به بدبخت کشوری
پیدا شود ز غیب یکی صاحبقران
❈۳❈
گوبند هر به الف برآید الف قدی
خود راستست و نیست خم و پیچی اندر آن
چون نقشهای گنجفه در طالع ملل
پشت هم اوفتاده گهی سود وگه زیان
❈۴❈
در هر قمار سود و زیان با تناسب است
وندر حیات جامعه پیداست این نشان
درباست زندگانی اقوام و اندرو
پیوسته جزر و مد سعادت بود عیان
❈۵❈
باشد شگفت قصهٔ ایران و مردمش
آری شگفتی آرد هر صفحهای از آن
بهر نمونه رخصت اگر هست بشمرم
تاربخ ملک ایران از عهد باستان
❈۶❈
یک روز شد به پنجهٔ کلدانیان اسیر
ایران و «بیورسب» در آن شد خدایگان
ده قرن خاک ایران در چنگ آن گروه
بگرفت ز اشک خونین، رخسار ارغوان
❈۷❈
صاحبقران ملی ناگه برون شتافت
چون شیر خشمناک ز بازار اصفهان
بربست کاوه یکسره بازارهای شهر
برکف گرفت رایت منصورکاویان
❈۸❈
لشکر بسوی پهنهٔ البرز برد و یافت
فرزند آبتین را با طالع جوان
روز دگر ز سطوت افراسیاب ترک
ایران خراب گشت و تهی شد از آب و نان
❈۹❈
ناگه رشادت پسر زال زر بداد
از ترکتاز دشمن، این ملک را امان
آمد زکوهسار دماوند، کیقباد
شدکشور از قدومش چون روضه جنان
❈۱۰❈
روزی دگر تسلط شورشگران گرفت
از ماد و شوش تا هری و بلخ و خاوران
بیگانگان ز لیدی و مصری و بابلی
بهر خراب ایران گشتند توأمان
❈۱۱❈
هریک ز ناتوانی ایران قوی شدند
دشمن قوی شود چو شود مرد ناتوان
ناگاه گشت « کورش» والاگهر پدید
در پارس ریخت طرح یکی دولت جوان
❈۱۲❈
گردنکشان گیتی تسلیم وی شدند
سر بر سپهر سود مهین رایت کیان
جانش اگرچه در ره این مملکت برفت
از او رسید دشمن این مملکت به جان
❈۱۳❈
روز دگر به دعوی شهزادگی، نهاد
هرگوشه غاصبی به سر افسر به رایگان
نه تن ز غاصبان و مجوسان ز شش جهت
کوبیده پنج نوبت شاهی به یک زمان
❈۱۴❈
کامد یکی فریشته در پیش «داریوش»
گفتش برون خرام که هنگام تست هان
سردار نامدار برآمد بر اسب و راند
توسن گه سپیده به میدان امتحان
❈۱۵❈
پیش سپاه، شیهه کشید اسب دولتش
یعنی کجاست تاج که اینجاست قهرمان
تاجش به سر نهادند ایرانیان و گشت
ایران چو عهد « کورش» دارای عز و شان
❈۱۶❈
شد مملکت منظم وآمد زیمن بخت
از قیروان مسخر او تا به قیروان
شد داستانش نقش به کهسار بیستون
تا بیستون بجاست بجایست داستان
❈۱۷❈
روز دگر ز فتنهٔ اسکندر اوفتاد
دارا و تختگاهش در خاک و خاکدان
اهریمنان فارس به رغم خدایان شتافتند
از مصر و شام و اربل تابلخ و بامیان
❈۱۸❈
یک قرن اشگ ریخت وطن تا که برکشید
اشک بزرگ، رایت شوکت بر آسمان
از شهر «اشکآباد» آمد برون و راند
بر دفع جیش یونان تا شهر دامغان
❈۱۹❈
یکسو ز خصم شرقی پرداخت باختر
یکسو ز خصم غربی پیراست خوروران
زاشکانیان دوباره شد ایران جوان و رفت
آن سوز و سوگواری از یاد مردمان
❈۲۰❈
چون تیغ اردشیر سرافراز، بردرید
در پهنهٔ مصاف، جگرگاه اردوان
بر سیرت هخامنشی دولت بخاست
گشت زمانه نو کرد آن کهنه دودمان
❈۲۱❈
ساسانیان شدند یکی دولت بزرگ
نز رومشان تزلزل و نز چینشان زیان
روز دگر ز نیزه گذاران بادیه
جست آتشی به مکمن شیران نیستان
❈۲۲❈
سالی دویست بر سر این آسیای دهر
از خون بیگناهان شد جویها روان
ناگه به فر ایزدی از بیشه شد پدید
یعقوب لیث، شیر بیابان سیستان
❈۲۳❈
آزادی عجم را بنیان نهاد و کرد
سهم عرب برون ز دل قوم آریان
پور وصیف سگزی و بسام خارجی
گفتند شعر پارسی و زنده شد زبان
❈۲۴❈
تا چار قرن، خلق خراسان و نیمروز
کردند سعی و تازه شد آثار باستان
افشاند میر نصر، زر و رودکی، سخن
آری سخن ز دل دمد و سیم و زر ز کان
❈۲۵❈
فردوسی آمد و سخن از چرخ برگذاشت
بر طراز پهلوانی و بر یاد پهلوان
آنک به خاندان عجم کرد خدمتی
کان هیچگه نمیرود از یاد خاندان
❈۲۶❈
ارجوکه کهنه تربت او نو شودکه هست
دولت جوان و ملک جوان و ملک جوان
وانگه ز تیرهبختی خوارزمشه، نهاد
چنگیز برگلوی وطن تیغ خونفشان
❈۲۷❈
بیش از دو قرن و نیم نیاکان ما شدند
خوار و ذلیل زیر پی ترک و ترکمان
جست از میان تودهٔ خاکستر وطن
ناگاه برق و گشت منور از او زمان
❈۲۸❈
اندر مصاف تاخت سماعیل شاه و یافت
ایران جلال و شوکت رفته به رایگان
وانگه که شد ز سستی آلصفی، بلند
در زیر تیغ افغان، افغان از اصفهان
❈۲۹❈
روسیه تاخت تا طبرستان و اردبیل
ترکیه تاخت از همدان تا به ایروان
محمود سیستانی از سیستان گرفت
تا قاینات و طوس و نشابور و اردکان
❈۳۰❈
آمد برون ز میغ وطن تیغ نادری
وز وی گرفت روشنی این تیره خاکدان
و امروز باز نو شده این دولت کهن
بعد از قیام نادر و جهد کریمخان
❈۳۱❈
یک قرن و نیم طی شد کز نسل پارسی
کس را نبود تخت جم و کاخ کی، مکان
ایران خراب شد ز دو همسایهٔ قوی
وز بیخیالی شه و دربار ناتوان
❈۳۲❈
قانون خراب و ابتر و قانونگذار کور
بدتر ز هر دو مجری قانون در آن میان
القصه نیست مردم این ملک را سپس
بعد از خدا پناهی غیر از خدایگان
❈۳۳❈
فرمانده بزرگ رضا شاه پهلوی
شاهی که هست بر همه فرمان او روان
شاها خدای بر گلهٔ خلق، مر تو را
چوپان صفت نمود نگهبان و پاسبان
❈۳۴❈
آسایش شبان چه بود؟ خدمت رمه
کز بهرخدمت رمه آمد همی شبان
تفریح خلق در گرو زحمت شه است
دژ بغنود چو باشد بیدار دیدهبان
❈۳۵❈
اقرار میکنم که در این عهد و روزگار
هرگز شهی به از تو نداده است امتحان
چون درفتاد غلغله زآشوب بلشویک
اندر ولایت طبرستان و دیلمان
❈۳۶❈
تهدیدکرد عاصمهٔ ملک را عدو
چون سیل خانه کوب که خیزد ز هرکران
تو با قلیل مایه سپه، تاختی به رشت
کرده سپر به پیش اجانب تن و روان
❈۳۷❈
زان بیشههای صعب گذشتی به رزمگاه
کانجا پلنگ را نتوان راند با سنان
مردابهای موحش و آن سنگلاخها
بگذاشتی، چو تیر که پرگیرد ازکمان
❈۳۸❈
اندر میان دشمن رفتی و آمدند
از هر طرف سپاهی بسته به کین میان
جستی ظفر به یاری تدبیر و تیغ تیز
بر دشمنان خانگی و خصم بیامان
❈۳۹❈
کشور ز اهتمام تو یکباره امن گشت
گردنکشان و دزدان گشتند بینشان
جاماسب گفته است به جاماسبنامه در
یاجوجیان ز شرق درآیند ناگهان
❈۴۰❈
هر چیز را خورند و ستانند و بگذرند
همچون ملخ که بگذرد از باغ و بوستان
از بهر دفع آنان بیرون شود یکی
مانند تو از ایران در آخرالزمان
❈۴۱❈
آن قوم را به دریا ریزد ز رزمگاه
وایران دوباره گردد چون عهد باستان
مانندهٔ نیاکان گردد به عهد تو
خوی نژاد ایران با صدق همعنان
❈۴۲❈
جاماسبنامه را تویی اکنون شها گواه
از من به یاد دار و بر این فال خوش بران
کامنت ها