ملکالشعرا بهار:ای کسروی ای سفیه نادان سرگشته تیه بغی و خذلان
❈۱❈
ای کسروی ای سفیه نادان
سرگشته تیه بغی و خذلان
بدبخت کسی که چون تو باشد
یک عمر به کار خویش حیران
❈۲❈
منفور به نزد پیر و برنا
ملعون بر کافر و مسلمان
از روز ازل فکنده ابلیس
در قلب تو کارگاه عصیان
❈۳❈
آیینْت سفاهتی هویدا
«پیمانْت» حماقتی نمایان
تو ز اهرمنی و از تو بیزار
روح مشی و روان مشیان
❈۴❈
ای مغز تو خوابگاه ابلیس
وی قلب تو جایگاه شیطان
ای مایهٔ ننگ اهل تبریز
از حکمآباد تا شتربان
❈۵❈
با این تن خشک و این قیافه
هستی ز کدام جنس حیوان
بوزینهٔ سل گرفتهای تو
پوشیده به تن لباس انسان
❈۶❈
در کار معاشرت چنان تلخ
کز تو نشود رفیق، خندان
بنشینی و بر نمک بری دست
برخیزی و بشکنی نمکدان
❈۷❈
خود را تو ز مصلحان شمردی
این نام به خود نهادی آسان
هستی به قیاس مصلحان، تو
چون ز آب فرات، آب قلیان
❈۸❈
هستی تو به طعم و بوی پیدا
هرچند شوی به رنگ پنهان
شد پارسی از تصرف تو
مهمل چو کلام جان بن جان
❈۹❈
خشکیده و خامشی تو، گویی
چولی قزکی بهدست طفلان
چولی قزکی ولی نه زان جنس
کز وی طلبند خلق باران
❈۱۰❈
الفاظ به کسره میگذاری
زان کسرویت شده است عنوان
ورنه تو کجا و آل کسری
ای مایهٔ ننگ آل قحطان
کامنت ها