ملکالشعرا بهار:جوان بخت و جهانآرایی ای زن جمال و زینت دنیایی ای زن
❈۱❈
جوان بخت و جهانآرایی ای زن
جمال و زینت دنیایی ای زن
صدف خانه است و صاحبخانه غواص
تو در وی گوهر یکتایی ای زن
❈۲❈
تو یکتا گوهری در درج خانه
وزان بهتر که گوهر زایی ای زن
تو در عین لطافت زورمندی
تو هم گوهر تو هم دریایی ای زن
❈۳❈
چو مغز اندر سر و چون هوش در مغز
به جا و لایق و شایایی ای زن
تو نور دیدهٔ روشندلانی
ازیرا درخور و دربایی ای زن
❈۴❈
طبیعت خود چو کانی پر ز لفظ است
تو آن الفاظ را معنایی ای زن
تعالیالله که در باغ نکویی
چو گل پاکیزه و زیبایی ای زن
❈۵❈
خطا گفتم ز گل نیکوتری تو
که هم زیبا و هم دانایی ای زن
ترا حاجت به آرایش نباشد
که خود پا تا به سر آرایی ای زن
❈۶❈
نعیم زندگی را با تو بینم
همانا نور چشم مایی ای زن
معمای جهان حل کردی و باز
تو خود اصل معماهایی ای زن
❈۷❈
نبودی زندگی گر زن نبودی
وجود خلق را مبدایی ای زن
بنای نیکبختی را به گیتی
تو هم معمار و هم بنایی ای زن
❈۸❈
کواکب جمله تن کوشند، چون تو
شبانگه گرم لالالایی ای زن
بغلطد اشک انجم، چون بر طفل
تو چشم از خواب خوش بگشایی ای زن
❈۹❈
طبیعت جذبهٔ عشق از تو آموخت
که تو خود عشق را مبنایی ای زن
طبایع گاه لطف و گاه قهرند
تو لطف از فرق سر تا پایی ای زن
❈۱۰❈
بهشت واقعی جایی است کز مهر
تو با فرزندگان آنجایی ای زن
تواضع را چو خیزی پیش شوهر
همایون شاخهٔ طوبایی ای زن
❈۱۱❈
دربغا گر تو با این هوش و ادراک
به جهل از این فزونتر پایی ای زن
دریغا کز حساب خود وطن را
به نیمه تن فلج فرمایی ای زن
❈۱۲❈
*
*
بزرگا شهریارا! کامر فرمود
کز این بیغوله بیرون آیی ای زن
❈۱۳❈
به شاه پهلوی از جان دعاگوی
اگر پنهان و گر پیدایی ای زن
ثنای بانو و شهدخت و شهپور
بکو گر پیر اگر برنایی ای زن
❈۱۴❈
سوی علم و هنر بشتاب و کن شکر
که در این دورهٔ والایی ای زن
حجاب شرم و عفت بیشتر کن
کنون کازاد، رهپیمایی ای زن
❈۱۵❈
به کار علم و عفت کوش امروز
که مام مردم فردایی ای زن
کامنت ها