ملکالشعرا بهار:صبح دوم شد سپیده تابانا زهره هویدا و ماه پنهانا
❈۱❈
صبح دوم شد سپیده تابانا
زهره هویدا و ماه پنهانا
دست افق مطرفی کشید بنفش
سنجابین پروزش بدامانا
❈۲❈
برگ درختان چو میکشان بهصبوح
خون خوش برهم زنند پنگانا
زمزمهٔ مرغکان به شاخ درخت
چون به (میزد) اجتماع مهمانا
❈۳❈
پیر مغان شانه زد بهروی و بهموی
مغبچگان هر طرف شتابانا
پس درایوان گشادو، دیده چهدید؟
گشته به شب چیره مهر تابانا
❈۴❈
وز در ایوان فروغ نور گرفت
مجمره و آذر ورهرانا
آذر وهران چو آذران بزرگ
زیور مهن است و زینت مانا
❈۵❈
پیرمقدس کرفت بهرسم و پاژ
شد به نیاز خدای دو جهانا
آتش بهرام را ز چندن و عود
نیرو بخشود و شد فروزانا
❈۶❈
یکسره بالاگرفت قوت نور
مشکو و ایوان شدند رخشانا
هیچ اثر زان شب سیاه نماند
اهریمن رفت و ماند یزدانا
❈۷❈
چون که نیایش بهسر رسید، نهاد
شاه زنان چاشت را یکی خوانا
شهزنو مانبد شدند برسر خوان
وز دو طرف کودکان خندانا
❈۸❈
نان و شراب و کباب چیدهبهصف
زمزمه کردند و خورده شد نانا
وآنگه فرمود پیر با پسران
کای پسران دلیر ایرانا
❈۹❈
- ناتمام -
کامنت ها