گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

ملک‌الشعرا بهار:فغان ز جغد جنگ ومرغوای او که تا ابد بریده باد نای او

❈۱❈
فغان ز جغد جنگ ومرغوای او که تا ابد بریده باد نای او
بریده باد نای او و تا ابد گسسته وشکسته پر وپای او
❈۲❈
ز من بریده یار آشنای من کزو بریده باد آشنای او
چه باشد از بلای جنگ صعب‌تر که کس امان نیابد از بلای او
❈۳❈
شراب او ز خون مرد رنجبر وز استخوان کارگر غذای او
همی‌زند صلای‌مرک‌ونیست کس که جان برد ز صدمت صلای او
❈۴❈
همی‌دهد ندای خوف و می‌رسد به هر دلی مهابت ندای او
همی تند چو دیوپای در جهان به هر طرف کشیده تارهای او
❈۵❈
چو خیل مور، گرد پاره شکر فتد به جان آدمی عنای او
به هر زمین که باد جنگ بر وزد به حلق‌هاگره شود هوای او
❈۶❈
در آن زمان که نای حرب دردمد زمانه بی‌نوا شود ز نای او
به گوش‌ها خروش تندر اوفتد ز بانگ توپ و غرش و هرای او
❈۷❈
جهان شود چو آسیا و دم به دم به خون تازه گردد آسیای او
رونده تانک‌، همچو کوه آتشین هزار گوش کر کند صدای او
❈۸❈
همی خزد چو اژدها و درچکد به هر دلی شرنگ جانگزای او
چو پر بگسترد عقاب آهنین شکار اوست شهر و روستای او
❈۹❈
هزار بیضه هر دمی فرو هلد اجل دوان چو جوجه از قفای او
کلنگ سان دژ پرنده بنگری به هندسی صفوف خوشنمای او
❈۱۰❈
چو پاره پاره ابرکافکند همی تگرگ مرگ، ابر مرگزای او
به هرکرانه دستگاهی آتشین جحیمی آفریده در فضای او
❈۱۱❈
ز دود و آتش و حریق و زلزله ز اشک وآه و بانگ های های او
به رزمگه «‌خدای جنگ» بگذرد چو چشم شیر، لعلگون قبای او
❈۱۲❈
امل‌، جهان ز قعقع سلاح وی اجل‌، دوان به سایهٔ لوای او
نهان بگرد، مغفر و کلاه وی به خون کشیده موزه و ردای او
❈۱۳❈
به هر زمین که بگذرد بگسترد نهیب مرگ و درد، ویل و وای او
دو چشم‌ و کوش‌ دهرکور و کر شود چو برشود نفیر کرنای او
❈۱۴❈
جهانخوران گنجبر به جنگ بر مسلطند و رنج و ابتلای او
بقای غول جنگ هست درد ما فنای جنگبارگان دوای او
❈۱۵❈
زغول جنگ وجنگبارگی بتر سرشت جنگباره و بقای او
الا حذر ز جنگ و جنگبارگی که آهریمن است مقتدای او
❈۱۶❈
نبینی آنکه ساختند از اتم تمامتر سلیحی اذکیای او؟
نهیبش ار به کوه خاره بگذرد شود دوپاره کوه از التقای او
❈۱۷❈
تف سموم او به دشت و درکند ز جانور تفیده تاگیای او
شود چو شهر لوط‌، شهره بقعتی کز این سلاح داده شد جزای او
❈۱۸❈
نماند ایچ جانور به جای بر نه کاخ وکوخ و مردم و سرای او
به ‌ژاپن ‌اندرون ‌یکی دو بمب از آن فتاد وگشت باژگون بنای او
❈۱۹❈
تو گفتی آنکه دوزخ اندرو دهان گشاد و دم برون زد اژدهای او
سپس به‌دم فروکشید سر بسر ز خلق‌و وحش‌و طیر و چارپای او
❈۲۰❈
شد آدمی بسان مرغ بابزن فرسپ خانه گشت کردنای او
بود یقین که زی خراب ره برد کسی که شد غراب رهنمای او
❈۲۱❈
به خاک مشرق از چه روزنند ره جهانخوران غرب و اولیای او
گرفتم آنکه دیگ شد گشاده‌سر کجاست شرم گربه و حیای او
❈۲۲❈
کسی که در دلش به جز هوای زر نیافریده بویه ای خدای او
رفاه و ایمنی طمع مدار هان زکشوری که کشت مبتلای او
❈۲۳❈
به‌خویشتن‌هوان و خواری افکند کسی که در دل افکند هوای او
نهند منت نداده بر سرت وگر دهند چیست ماجرای او
❈۲۴❈
بنان ارزنت بساز و کن حذر زگندم و جو و مس و طلای او
بسان کَه کِه سوی کَهرُبا رود رود زر تو سوی کیمیای او
❈۲۵❈
نه دوستیش خواهم و نه دشمنی نه ترسم از غرور وکبریای او
همه فریب و حیلتست و رهزنی مخور فریب جاه و اعتلای او
❈۲۶❈
غنای اوست اشگ چشم رنجبر مبین به چشم ساده در غنای او
عطاش را نخواهم و لقاش را که شومتر لقایش از عطای او
❈۲۷❈
لقای او پلید چون عطای وی عطای وی کریه چون لقای او
*‌ *‌
❈۲۸❈
کجاست روزگار صلح و ایمنی شکفته مرز و باغ دلگشای او
کجاست عهد راستی و مردمی فروغ عشق و تابش ضیای او
❈۲۹❈
کجاست دور یاری و برابری حیات جاودانی و صفای او
فنای‌ جنگ خواهم از خدا که شد بقای خلق بسته در فنای او
❈۳۰❈
زهی کبوتر سپید آشتی که دل برد سرود جانفزای او
رسید وقت آنکه جغد جنگ را جدا کنند سر به پیش پای او
❈۳۱❈
*‌ *‌
بهار طبع من شگفته شد، چو من مدیح صلح گفتم و ثنای او
❈۳۲❈
برین چکامه آفرین کند کسی که پارسی شناسد و بهای او
بدین قصیده برگذشت شعر من ز بن درید و از اماصحای او
❈۳۳❈
شد اقتدا به اوستاد دامغان «‌فغان از این غراب بین و وای او»

فایل صوتی قصاید شمارهٔ ۲۲۲ - جغد جنگ

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

هما
2014-12-16T17:53:27
و این شعر منوچهری باز برگرفته از شاعر عرب عتاب بن ورقاء شیبانی است
محسن مردانی
2015-03-18T11:28:08
نمیتوان گفت شعر بهار تقلیدی شعر منوچهری است. این شعر به اصطلاح ادبی استقبال است که در همان وزن و قافیه سروده می‌شود و عیب که نیست هنر هم هست.(بهار خودش هم در بیت آخر به آن اشاره کرده است)حافظ هم در این کار یدطولایی دارد و از غزلهای بسیاری از پیشینیان خود به خصوص سعدی استقبال کرده است و کارش به قدری استادانه بوده که شعرهای قبلی فراموش شده اما شعر حافظ بخاطر ارزش هنری بیشتر جاودانه گردیده است.
۵۳
2012-04-25T11:44:28
این شعر تقلیدی است از شعر منوچهری با این مطلع:فغان از این غراب بین و وای اوکه در نوا فکندمان نوای او
حسین ملحی شجاع
2009-09-22T20:39:00
هزاران دورود به روح بلند ملک شعرای بهاربه نظر این کمتری بایستی این شعر در دانشگاه ها تدریس شود
منصور محمدزاده
2010-11-20T09:24:09
بیت زیر دو بار تکرار شده:کجاست عهد راستی و مردمی؟فروغ عشق و تابش ضیای او
سینا
2020-03-11T11:17:07
بسیار جای تحسین دارد
امید
2020-04-08T18:55:07
وزن شعر مفاعلن مفاعلن مفاعلن است نه مفاعیلن مفاعیلن فعولن
ســراج
2017-10-03T10:46:23
بله همینطور که جناب محمدزاده هم گفتند بیت زیر در این قصیده دو بار تکرار شده استکجاست عهد راستی و مردمی؟فروغ عشق و تابش ضیای او