ملکالشعرا بهار:افتاد به حمام، رهم سوی خزینه ترکید کدوی سرم از بوی خزینه
❈۱❈
افتاد به حمام، رهم سوی خزینه
ترکید کدوی سرم از بوی خزینه
من توی خزینه نروم هیچ و ز بیرون
مبهوت شوم چون نگرم سوی خزینه
❈۲❈
چون کاسهٔ «بزقرمهٔ» پرقرمهٔ کمآب
پر آدم و کمآب بود توی خزبنه
گه آبی و گه سبز شود چون پرطاوس
آن موج لطیفی که بود روی خزینه
❈۳❈
گر کودک بیمو ز خزینه بدر آید
پرپشم شود پیکرش از موی خزینه
موی بدن و چرک و حنا و کف صابون
آبیست که جاری بود از جوی خزینه
❈۴❈
چون جمجمهٔ مردهٔ سی روزه دهد بوی
آن خوی که چکد از خم ابروی خزینه
سرگین گرو از عطر برد، گر بگشاید
عطار سپس دکه به پهلوی خزینه
❈۵❈
با جبههٔ پرچین و لب عربدهجویش
گرم و تر و چسبنده بود خوی خزینه
از لای کش احوال دل خستهٔ او پرس
چون رنگ طبیعی پرد از روی خزینه
❈۶❈
پیکر شودش زرد به رنگ مگس نحل
هرکس که برون رفت ز کندوی خزینه
کامنت ها