گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

ملک‌الشعرا بهار:آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای بخشای بر من ای شبِ آرام ِدیرپای !

❈۱❈
آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای بخشای بر من ای شبِ آرام ِدیرپای !
ای لکهٔ سپید ، زمغرب ، برو ،برو وی کله سیاه ز مشرق برآ ، برآ ی
❈۲❈
ای عصر، زرد خیمهٔ تزویر برفکن وی شب‌، سیاه چادر ِانصاف ، برگشای
ای لیل مظلم‌، از در فرغانه وامگرد وی صبح کاذب ! از پس البرز بر میای
ای‌ تیره‌شب‌! به‌ مژّه غم، خواب خوش بباف
وی خواب‌خوش‌ !به‌زلف‌ ِ امَل‌ ،مشک تر، بِسای
❈۳❈
من خود ، به شب پناه برم ،ز ازدحام روز دو گوش و چشم بسته ز غولان هرزه‌لای
چون برشود ز مشرق ، تیغ ِکبود ِشب مغرب به خون روز کشد دامن قبای
❈۴❈
زآشوب روز ، وارَهَم ،اندر سکوت شب با فکرتی پریشان‌، با قامتی دوتای
چون آفتاب خواست کشد سر زتیغ کوه چونان بود که بر سر من تیغ سرگرای
❈۵❈
گویم شبا به صد گهر آبستنی ولیک چندان دوصد ز دیده فشانم تو را، مزای
ای تیغ کوه‌، راه نظر ساعتی ببند وی پیک صبح در پس کُه لحظه‌ای بپای
❈۶❈
ای زردچهره صبح دغا، وصل کم گزین وی لعبت شب شبه‌گون هجر کم فزای
با روز دشمنم که شود جلوه‌گر به روز هر عجز و نامرادی‌، هر زشت و ناسزای
❈۷❈
من برخی شبم که یکی پرده افکند بر قصر پادشاه و به سرمنزل گدای
دهر هزار رنگ نمایان شود به روز با جلوه‌های ناخوش و دیدار بدنمای
❈۸❈
گوش مراد را خبر زشت‌، گوشوار چشم امید را نگه شوم‌، سرمه‌سای
آن نشنود مگر سخن پست نابکار این ننگرد مگر عمل لغو نابجای
❈۹❈
لعنت به روز باد و بر این نامه‌های روز وین رسم ژاژخایی و این قوم ژاژخای
ناموس مُلک ،درکف ِ غولان ِ شهر ری تنظیم ری به عهدهٔ دیوان تیره‌رای
❈۱۰❈
قومی‌همه‌خسیس و ،به‌معنی ، کم‌از خسیس خلقی همه گدای و به همت کم ازگدای
یکسر عنود و بر شرف و عزگشاده‌دست مطلق حسود و بر زبر حق نهاده پای
❈۱۱❈
هر بامداد از دل و چشم و زبان وگوش تاشامگاه خونین خورم و گویم ای خدای
از دیده بی‌سرشک بگریم به زار زار وز سینه بی‌خروش بنالم به های‌های
❈۱۲❈
اشکی نه و گذشته ز دامان سرشگ خون بانگی نه وگذشته زکیوان فغان وای
بیتی به حسب حال بیارم از آنچه گفت مسعود سعد سلمان در آن بلندجای
❈۱۳❈
« گردن به درد ورنج مراکشته بود اگر پیوند عمر من نشدی نظم جان‌فزای‌»
مردم گمان برند که من در حصار ری مسعودم و ستارهٔ سعد است رهنمای
❈۱۴❈
داند خدای کاصل سعادت بود اگر مسعودوار سرکنم اندر حصار نای
تا خود در این کریچهٔ محنت بسر برم یک روز تا به شام بدین وضع جانگزای
❈۱۵❈
چون اندر این سرای نباشد به جز فریب آن به که دیده هیچ نبیند در این سرای

فایل صوتی قصاید شمارهٔ ۲۳۸ - سکوت شب

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

محمدرضا مروارید
2020-12-12T16:42:35
این بیت درخشان وصف حال روزگار کرونای سال 1399 است که بیماریِ همه گیر، فقیر و غنی نمی شناسد و همه را به یکسان تهدید می کند:من برخیِ شبم که یک پرده افکندبر قصر پادشاه و به سرمنزل گدای
ن،ن
2018-03-07T17:41:29
مصرع دوم بیت 22تاشامگاه خونین خورم و گویم ای خدایتا شامگاه خون خورم و،،،،،درست استدر بیت 26 که از مسعود سعد است« گردون به درد ورنج مراکشته بود اگر.درست است.بیت دوم: ای لکهٔ سپید ، زمغرب ، برو ،برووی کِله سیاه ز مشرق برآ ، برآ ی.منظور از لکه ی سپید روشنایی آخرین تابش خورشید در غروب است .کِله ی سیاه { کِ با صدای زیر} به معنای چادر سیاه شب است. کِله لغت عربی ست.در بیت 6 هرزه لای ، به مانای هرزه گوی و در بیت 12 شبه گون ، شبِ گون خوانده می شود، {مانند شَبَه}بسیار قصیده ی رسا و بلیغی ست
nabavar
2018-03-07T17:17:40
نهایت انزجار مرحوم بهار را از روز ، و دلبستگی شدید او را بر شب ، درین قصیده ی غرا می خوانیمیادش گرامی