ملکالشعرا بهار:ای خواجه به جز سیم و زر چه داری؟ چون علم نداری دگر چه داری؟
❈۱❈
ای خواجه به جز سیم و زر چه داری؟
چون علم نداری دگر چه داری؟
زر وگهرت را اگر ستانند
ای خواجهٔ والاگهر چه داری؟
❈۲❈
از علم شود خاک بیهنر زر
بنگر که ز علم و هنر چه داری؟
آن قصرتورا علم بوده معمار
در وی تو به جز خواب و خور چه داری؟
❈۳❈
وان باغ تو را ذوق بوده طراح
خیره تو در آن گام بر چه داری؟
این سیم و زرت مردهریگ بابست
از بابت خوبش ای پسر چه داری؟
❈۴❈
گویی پدرم داشت علم و دانش
از دانش و علم پدر چه داری؟
گر زر ز رواج اوفتد بناگاه
تو بهر خورش ماحضر چه داری؟
❈۵❈
ورکار به فکر و عمل گراید
از فکر و عمل برگ و بر چه داری؟
ور از وطن افتی به شهر غربت
سرمایه در آن بوم و بر چه داری؟
❈۶❈
اینزرکه بهدست اندرست زر نیست
زان زر که بود زبر سر چه داری؟
زور تن و اقدام و عزم و مردی
ذوق و فن و هوش و فکر چه داری؟
❈۷❈
امروز توپی میر و کارفرما
فردا که شدی کارگر چه داری؟
از صنعت مردم بری تمتع
خود صنعتی، ای نامور چه داری؟
❈۸❈
زان حرفه و پیشه کاید از آن
نفعی ز برای بشر، چه داری؟
داری گهر معدنی فراوان
از معدن دانش گهر چه داری؟
❈۹❈
داری کتب ارزشی مکرر
زان جمله یکی خط ز بر چه داری؟
بیعلم بشر است شاخ بیبر
ای شاخهٔ بیبر، اثر چه داری؟
❈۱۰❈
بیذوق رجل گلبنی است بیگل
ای گلبن بی گل ثمر چه داری؟
بر فرق تو هست این کلاه زیبا
در زیرکلاه آستر چه داری؟
❈۱۱❈
وانجامه و رخت تو سخت نغز است
بنمای کز آن نغز تر چه داری؟
ای خواجه ز علم و هنر گذشتیم
از دین و مروت نگر چه داری؟
❈۱۲❈
از جود و سخا یک به یک چه دانی؟
وز مهر و وفا سربسر چه داری؟
جز حیلت و مکر و دغل چه خواندی
جز نخوت و عجب و بطر چه داری؟
کامنت ها