ملکالشعرا بهار:شد به اقبال شهنشه ختم کار جنگلی جنگل از خلخال و طارم امن شد تا انزلی
❈۱❈
شد به اقبال شهنشه ختم کار جنگلی
جنگل از خلخال و طارم امن شد تا انزلی
دولت دزدان جنگل سخت مستعجل فتاد
دولت دزدی بلی باشد بدین مستعجلی
❈۲❈
هرچه ابر انبوه باشد زود گردد منتشر
هرچه خور پوشیده ماند زود گردد منجلی
بهر یغمای ولایت خوابها دیدند ژرف
آن یکی طهماسب شه شد آن دگر نادرقلی
❈۳❈
پاس ملت را میان بستند و شد باری ز سیم
کیسهٔ ملت تهی صندوق آنان ممتلی
هرکرا بر تن قبا دیدند کندند آن قبا
هرکرا در بر حلی دیدند بردند آن حلی
❈۴❈
از در دین و وطن کردند با اهل وطن
آنچه بوسفیانیان کردند با آل علی
دعوت اسلامشان شد غارت اسلامیان
دعوت حقی که یارد دید با این باطلی
❈۵❈
دینپژوهی را نباشد نسبتی با رهزنی
رهنوردی را نیاید راست دعوی با شلی
راست ناید ملکداری هیچگه با خودسری
برنتابد دادخواهی هیچگه با جاهلی
❈۶❈
بهر تاراج و فنای قوم بنمودند سخت
گه به لشکر عارضی گه درولایت عاملی
سارق و قاتل ز هرسو گرد شد برگردشان
زبن قبل انبوه شد جیشی بدان مستکملی
❈۷❈
از خیالی بود یکسر جنگشان و صلحشان
جنگشان از تیره رایی صلحشان از فاعلی
هدیهها دادند و رشوتها به طماعان ری
تا برآشوبند مردم را به صد حیلت، ولی
❈۸❈
زودتر ز اندیشهٔ این روزگار آشفتگان
روزگار آشفت بر نابخردان جنگلی
اینک اندر بنگه آنان بهنام شهریار
خطبه خواند خاطب لشکر به آوای جلی
❈۹❈
مملکت چون یار گردد با وزیری هوشمند
زود برخیزد ز کشور راه و رسم کاهلی
کارها یکرویه گردد ملکت ایمن شود
عدل و داد آید به جای جادویی و تنبلی
❈۱۰❈
منت ایزد را که با فر شهنشه یار گشت
پاک دستوری بدین دانایی و روشندلی
صاحب اعظم وثوق دولت عالی حسن
مشتهر در مقبلی، ضربالمثل در عاقلی
❈۱۱❈
ای مهین صدر معظم ای که بیروی تو بود
مسند فرمانگزاری غرقه اندر مهملی
منکران پار اکنون مومنان حضرتند
قابلیت زود پیدا گردد از ناقابلی
❈۱۲❈
میز والاتر ز شخصی بیخرد بر پشت میز
صندلی بهتر ز مردی بیهنر بر صندلی
تا تو گشتی بوستان پیرای این کشور، نماند
هر غرابی را درین گلبن مجال بلبلی
❈۱۳❈
خاطر ملت شد از فکر متینت مطمئن
صفحهٔ کشور شد از رای رزینت صیقلی
یا ز دانش مرد جوید نام یا ز اقبال و بخت
نامور صدرا تو هم دانشوری هم مقبلی
❈۱۴❈
نیکخواه ملک را در جام، شیرین شربتی
بدسگال ملک را در کام ناخوش حنظلی
مر سیاست را بهصدر اندر وزیری سائسی
مر حماست را به ملک اندر امیری پر دلی
❈۱۵❈
داهی شرقی ولیکن در درایت غربیئی
مرد امروزی ولیکن آیت مستقبلی
چون به کارنظم بنشینی حکیم طوسیئی
چون به گاه نطق برخیزی خطیب وائلی
❈۱۶❈
چون که در مجلس گرایی زیب بخش مجلسی
چون که در محفل نشینی آفتاب محفلی
دور گیتی کرد کامل شهرت بوذرجمهر
تو به عهد خویشتن بوذرجمهر کاملی
❈۱۷❈
این وزیران معظم وین گرامی خواجگان
عاقلند اما تو ای دستور اعظم اعقلی
کید بدخواهان نگیرد در تو آری چون کند
با فر سیروس کید جادوان بابلی
❈۱۸❈
تو مرا خواهی که اندر نظم شخص اولم
من تو را خواهم که اندر عقل شخص اولی
از کلام پارسی گویان درخشد شعر من
همچنان کز شعر تازی شعرهای جاهلی
❈۱۹❈
شوق مدح و آفرینت بر شکسته طبع من
کرد آسان این قصیدت را به چندین مشکلی
تا جدا باشد به مسلک بلشویک از منشویک
تا دو تا باشد به مذهب شافعی از حنبلی
❈۲۰❈
نخل احباب تو را کامل شود بارآوری
کشت اعداء تو را حاصل شود بیحاصلی
اندرین دولت بپایی سالیان واری بهجای
عفو در کار عدو و انصاف درکار ولی
❈۲۱❈
دیر مانی دیر تا این ملک را از دست و پای
غل محنت برگشایی، بند ذلت بگسلی
کامنت ها