ملکالشعرا بهار:مخور تا توانی می اندر جوانی می اندر جوانی مخور تا توانی
❈۱❈
مخور تا توانی می اندر جوانی
می اندر جوانی مخور تا توانی
که یک جرعه می در جوانی نشاند
یکی تیر در دیدهٔ زندگانی
❈۲❈
حکیمانه می نیز خوردن نشاید
ازین اندک و گاه گاه و نهانی
گناهست و جهل است و بیماری تن
چه یک دوستکانی چه ده دوستکانی
❈۳❈
ادیبی که فرمود، می خورد باید
دربغست ازو علم و آداب دانی
نه بر کیفر باده خوردن از اول
به پور جوان درها زد پیر ثانی
❈۴❈
نه امریکیان منع کردند می را
درین عصر، چون مردم باستانی؟
چنان رامشی مردمان توانگر
بسیجیده درکار عشق و جوانی
❈۵❈
چنان رادمردان چست و معاشر
خنیده به مهمانی و میزبانی
به مستی و میخوارگی کرده عادت
چو بازارگانان به بازارگانی
❈۶❈
چو دیدند می را زیانهاست در پی
برون از سبکساری و سرگرانی
ببستند مر مرزها را و هر سو
نشاندند قومی پی مرزبانی
❈۷❈
نهشتند کآید ز بیرون کشور
می صافی و باده ارغوانی
به کشور هم، آنجاکه بد خنبخانه
ببستند و بردند بیرون اوانی
❈۸❈
نه از بهر دین خاست این کار ازیرا
ز قهر خرد خاست این قهرمانی
به تحقیق دیدند کز خوردن می
فزون شد جنایت برافزود جانی
❈۹❈
هرآن کارگرکو به می کرد رغبت
ببازد به یک شب دوره بیستکانی
هرآن برزگر کاو به می کرد عادت
فرو ماند از پیشهٔ گاورانی
❈۱۰❈
هرآن پاسبان کو به می گشت راغب
نیاید ازو شیوهٔ پاسبانی
خردمند مردم چو دیدند اینها
بکردند در حرمت می تبانی
❈۱۱❈
همانا حرامست می زی گروهی
که دارد بر آنان خرد حکمرانی
تو را گر خرد حکمرانست بر دل
چو جویی ز خصم خرد شادمانی؟
کامنت ها