ملکالشعرا بهار:سرچشمهٔ «فین» بین که در آن آب روانست نه آب روانست که جان است و روان است
❈۱❈
سرچشمهٔ «فین» بین که در آن آب روانست
نه آب روانست که جان است و روان است
گویی بشمر موج زند گوهر سیال
یا آن که به هر جدول، سیماب روانست
❈۲❈
آن آب قوی بین که بجوشد ز تک حوض
گویی که مگر روح زمین در غلیانست
فوارهٔ کاشی رده بسته به جداول
چون ساقی پیروزه سلب در فورانست
❈۳❈
وان آب روان از بر فواره پریشان
چون موی پریشان به رخ سیمبرانست
آن ماهی جلد شکم اسپید سیهپشت
شیطانصفت از تک به سوی سطح دوانست
❈۴❈
آن ماهی زرین که سوی تک دود از سطح
چون تیر شهابست که بر دیو نشانست
خرچنگ کجآهنگ بر ماهی زیبا
چون دیوکجآیین به بر حور جنانست
❈۵❈
ترسد که برانندش ازین کوثر جانبخش
زان روی ازین گوشه بدان گوشه خزانست
ماهی که بود راسترو از کس نهراسد
خرچنگ کجآهنگ نهان و نگرانست
❈۶❈
آن از منش راست کند جلوه چپ و راست
وین از منش پست شب و روز نهانست
ماهی بود آزاده و سادهدل و شادان
خرچنگ خبیث است و کریه است و جبانست
❈۷❈
قدسی بود اسفند که همخانهٔ حوت است
قتال بود تیر که جفت سرطانست
اندر سرطان خطهٔ کاشان چو جحیمی است
این طرفه جحیمی که بهشتش به میانست
❈۸❈
از خلد نشانی بود این باغ که طرحش
فرمودهٔ عباس شه خلد مکانست
آن سروکهنسال نمایندهٔ عصری است
کآزادگی و مردمیش نقل جهانست
❈۹❈
آزادگی و خرمی، از سرو بیاموز
کآزاده و خرّم به بهار و به خزانست
ای سرو تو آزادی از آن جاویدانی
هرکس که شد آزاد، بلی جاویدانست
❈۱۰❈
ای سرو! تو ثابتقدم و عالیشانی
هر مرد که ثابتقدم، او عالیشانست
آثار بزرگان بین اندر در و دیوار
آثار جوانمرد ز کردار نشانست
❈۱۱❈
گرمابهٔ خونین اتابک را بنگر
گویی که هنوز از غم او اشک فشانست
هر رخنهٔ دیوارش گویی که دهانیست
کاندر حق دژخیمش نفرین به زبانست
❈۱۲❈
رفتند و بماند از پس ایشان اثر نیک
خوش آنکه پس از او اثر نیک عیانست
*
*
❈۱۳❈
مهمان براهیم خلیلیم که در جود
همتای براهیم خلیل الرحمن است
اعیان بنی عامر معروف جهانند
وین گوهر تابنده از آن عالی کانست
❈۱۴❈
بس محتشم است اما، درویش نهادست
با دانش پیرانست ار چند جوانست
لطفش به حق یاران محتاج بیان نیست
آنجا که عیانست چه حاجت به بیانست
❈۱۵❈
طبعم ندهد داد مدیحش که چنین کار
در عهدهٔ یغمایی و آن طبع روانست
کامنت ها