ملکالشعرا بهار:سحابی قیرگون برشد ز دریا که قیراندود شد زو روی دنیا
❈۱❈
سحابی قیرگون برشد ز دریا
که قیراندود شد زو روی دنیا
خلیج فارس گفتی کز مغاکی
به دوزخ رخنه کرد و ریخت آنجا
❈۲❈
بناگه چون بخاری تیره و تار
از آن چاه سیه سر زد به بالا
علم زد بر فراز بام اهواز
خروشان قلزمی جوشان و دروا
❈۳❈
نهنگان در چه دوزخ فتادند
وز ایشان رعدسان برخاست هرا
هزاران اژدهای کوه پیکر
به گردون تاختند از سطح غبرا
❈۴❈
بجست از کام آنان آتش و دود
وزان شد روشن و تاربک صحرا
هزیمت شد سپهر از هول و افتاد
ز جیبش مهرهٔ خورشید رخشا
❈۵❈
تو گفتی کز نهان اهریمن زشت
شبیخون زد به یزدان توانا
برون پرید روز از روزن مهر
نهان شد در پس دیوار فردا
❈۶❈
شب تاری درآمد لرز لرزان
چو کور بیعصا در سخت سرما
ز برق اورا به کف شمعی کههردم
فرو مرد از نهیب باد نکبا
❈۷❈
خلیج فارس ناگه گشت غربال
ز بالا بر سر آن تیره بیدا
طبیعت خنده زد چون خندهٔ شیر
زمانه نعره زد چون غول کانا
❈۸❈
زمین پنهان شد اندر موج باران
که از هر سو درآمد بیمحابا
خط آهن میان موج گفتی
ره موسی است اندر قعر دریا
❈۹❈
خروشان و شتابان رود کارون
درافزوده به بالا و به پهنا
رخ سرخش غبارآلود و تیره
چو روی مرد جنگی روز هیجا
❈۱۰❈
ز هر سو موجها انگیخت چون کوه
که شدکوه از نهیبش زیر و بالا
به تیغ موجهایش کف نشسته
چو برف دیمهی بر کوه خارا
❈۱۱❈
نفس در سینهها پیچیده از بیم
که ناگه چتر خسرو شد هویدا
چو کارون دید شه را تیزتر شد
چو مستی کش زنی سیلی بعمدا
❈۱۲❈
جهاز آتشین بر سطح کارون
به رقص افتاد چون می خورده برنا
و یا مانندهٔ نر اشتری مست
کز آهنگ حدی برخیزد از جا
❈۱۳❈
شهنشه بر سر کارون قدم سود
بخفت آن شرزه شیر ناشکیبا
بلی دیوانه چون زنجیر بیند
فرامش گرددش آشوب و غوغا
❈۱۴❈
می حبالوطن خوردست خسرو
کی از دیوانه دارد مست پروا؟
پس از شه میر خوزستان گمان برد
که کارون خفت و برگشت از معادا
❈۱۵❈
ز شه شد دور و ناگاهان فروماند
در آن غرقاب هولانگیز، تنها
فروبلعیدش آن گود دژآهنگ
چو پشه کافتد اندر کام عنقا
❈۱۶❈
ولیک از بیم شه بیرونش افکند
وز آن کرداب ژرفش کرد پیدا
کشیدندش برون از چنگ کارون
چو بودش بر شه گیتی تولا
❈۱۷❈
ازین غفلت به خود پیچیدکارون
وزین خجلت گرفتش خوی سراپا
پذیرفتار شد کاندر ولایت
نیازد زین سپس دست تعدا
❈۱۸❈
نهنگانش نیازارند مردم
نه طوفانش بیو بارد رعایا
برو سدها ببندد شاه گیتی
وزو جرها گشاید شاه دنیا
❈۱۹❈
نهد گردن بهبند شهریاری
نماید خاک خوزستان مصفا
بود چونان که بد در عهد شاپور
شود چونان که شد در عهد دارا
❈۲۰❈
بروباند ز اهواز اصل شکر
پدید آرد ز ششتر نسج دیبا
به پیوندد ز فیضش قصر در قصر
ز بند شوشتر تا خور موسی
❈۲۱❈
کند برطرف بهمن شیر و حفار
هزاران قریهٔ آباد انشا
شهنشه عذر کارون درپذیرفت
بدان پذرفتکاریهای زیبا
❈۲۲❈
بود هرچند جرم بندگان بیش
گذشت شاه افزونست از آنها
کامنت ها