ملک‌الشعرا بهار:تا تاختند بی‌هنران در مصاف‌ها زد زنگ، تیغ‌های هنر در غلاف‌ها
❈۱❈
تا تاختند بی‌هنران در مصاف‌ها
زد زنگ، تیغ‌های هنر در غلاف‌ها
ناچار تن زند ز مصاف مخنثان
آن کس که‌برشکست به‌مردی مصاف‌ها
❈۲❈
تا لافزن نمود زبان هنر دراز
ی‌ت‌باره کرد خوی، زبان‌ها به لاف‌ها
تا تیره دُرددن به می صاف چیره گشت
ماندند دُردها و رمیدند صاف‌ها
❈۳❈
پرورده شد به طرد حقایق دماغ‌ها
گسترده شد بگرد طبایع گزاف‌ها
بر باد رفت قاعدهٔ اجتماع‌ها
وز هم گسست رابطهٔ ائتلاف‌ها
❈۴❈
مردم ز طوف کعبهٔ عزت کرانه کرد
بگرفت گرد خانهٔ عزّی طواف‌ها
مردی به خاک خفت ازین بی‌حمیتان
عفت به باد رفت از این بی‌عفاف‌ها
❈۵❈
رفتند خواجگان کریم و نماند نام
زان اصطناع‌ها و از آن انتصاف‌ها
آئین دیرباز دگرگونه گشت و شد
وارون طواف‌ها و دگرگون مطاف‌ها
❈۶❈
نامردی زمانه نگر کزین صطبل
بر قصرها شدند فراجاف جاف‌ها
آبستنان حرص چمان پیش صف بار
وز بار حرصشان به زمین سوده‌ناف‌ها
❈۷❈
آن یک امیر لشکر و این یک وزیر جنگ
لعنت برین مضاف‌الیه و مضاف‌ها
آزاد جاهلان وگشاده زبان، خران
بسته مدرسان و فقیهان به خواف‌ها
❈۸❈
.............. ..............
............................
اکنون لحاف و بستر، سنجاب و خز کنند
آنان که پاره بد به کتفشان لحاف‌ها
❈۹❈
وقتست تا میان چمن عاملان دی
بر گلبنان کنند ز نو اعتساف‌ها
تا زاغ‌ها به باغ گشادند حنجره
بستند نای، زمزمه خوان زندباف‌ها
❈۱۰❈
خفاش ها شدند از اشکفت‌ها برون
طاووس‌ها شدند نهان در شکاف‌ها
شهبوف‌ها شدند مهاجم به قصرها
سیمرغ‌ها شدندگریزان به قاف‌ها
❈۱۱❈
...........................
....... ... .... ..............
کل را وفاق پیشه بدو بید را خلاف()
پنهان وفاق‌ها شد و عریان خلاف‌ها
❈۱۲❈
زودا که بوستان فضیلت خزان شود
زبن انقلاب کشور و این اختلاف‌ها
کندیم و کافتیم و بهر سو شتافتیم
دیدیم سبع‌های سمان و عجاف‌ها
❈۱۳❈
الا سه چار یار پراکنده گرد دهر
چیزی نیافتیم از آن کند و کاف‌ها
هان ای شعاع ملک ز یاران یکی تویی
نزد من از بزرگترین اکتشاف‌ها
❈۱۴❈
پیوسته فحل طبع تو با بکر فکر نغز
دارد درون حجلهٔ دانش زفاف‌ها
بر چامهٔ بدیع تو صدآفرین که داشت
خنگ هنر بهر نقطش انعطاف‌ها
❈۱۵❈
آن حله بود بافته از تار و پود فضل
کانسان نبافتند دگر حله‌باف‌ها
از کوثر معانی شیرین و لفظ عذب
کرده است ساقی هنرت اغتراف‌ها
❈۱۶❈
قندیست پارسی که‌شکرپاسخان ری
در پر حلاوتیش کنند اعتراف‌ها
تا نیست درکریمی یزدان مخالفت
تا هست در قدیمی گیهان خلاف‌ها
❈۱۷❈
حی قدیمت ازکرم و بخشش عمیم
اندرکنیف لطف کناد اکتناف‌ها
بندد به کارنامهٔ فضلت طرازها
بخشد زکارخانهٔ فیضت کفاف‌ها
کامنت ها