ملکالشعرا بهار:دارد سرهنگ شهریار محمد لطف به من، چون به یار غار محمد
❈۱❈
دارد سرهنگ شهریار محمد
لطف به من، چون به یار غار محمد
ما و محمد دو دوستار قدیمیم
کی رود از یاد دوستار، محمد
❈۲❈
آرد جان و نثار شاه نماید
گوید اگر شه که جان بیار محمد
شاه به وی اعتمادکامل دارد
چون به خداوند ذوالفقار، محمد
❈۳❈
چون او یک رند کهنه کار ندیدم
دیدهام اندر جهان هزار محمد
هست به خط و روال خوبش درپن شهر
نابغهای کاملالعیار محمد
❈۴❈
نغز حدیثی بگویمش که پس از من
داردش از من به یادگار محمد
منکر گشتند مکیان، چو در آن شهر
دعوت خود کرد آشکار محمد
❈۵❈
رفت ز مکه سوی مدینه و آورد
بر سرشان جیش بیشمار محمد
کرد بسی جنگ و کشته گشت بسی خلق
هم به احد گشت زخمدار محمد
❈۶❈
عاقبتالامر تاخت بر سر مکه
از پس یک رشته کارزار محمد
چون که به زنهارش آمدند حریفان
داد بدان جمله زبنهار محمد
❈۷❈
کین کشی و انتقام کار ضعیف است
سخت قوی بود و بردبار محمد
سابقه ننهاد بهرشان پس تسلیم
با همهٔ فر و اقتدار محمد
❈۸❈
نیز نه پاپوش دوخت نه کلکی کرد
چون به کف آورد اختیار محمد
باری اندر مثل مناقشتی نیست
فرض که ری مکه، شهریار محمد
❈۹❈
بنده قسم خوردهام به دوستی شاه
خلف قسم را کشد دمار محمد
شاهد رفتار این دو سال اخیرم
بوده یکایک درین دیار محمد
❈۱۰❈
باز چرا بر سرم کلاه گذارند
مُردم ازبن مَردم، ای هوار محمد
گر کلهم بیلبه است گو بشمارد
اهل وطن را گناه کار محمد
❈۱۱❈
ور نشدستم مرید احمد و محمود
بهر چه دارد ز من نقار محمد
غیر شه پهلوی و غیر تمرتاش
نیست به قول کس اعتبار محمد
❈۱۲❈
زمزمهٔ این دو روزه چیست، اگر نیست
مطلع از اصل کوک کار محمد
مدعی بنده کیست تا به جوابش
باز کنم تکمهٔ ازار محمد
❈۱۳❈
مردهٔ چل ساله را به او بنمایم
تا شود از بنده شرمسار محمد
بود کس ار مدعی بغیر «سهیلی»
گو بزند بنده را به دار محمد
❈۱۴❈
الغرض ای مشفق قدیمی بنده
شحنهٔ راد بزرگوار محمد
در حق من بدگمان مباش به مولا
اصل ندارد هر اشتهار محمد
❈۱۵❈
وآنچه تو دیدی ز قابلیت اعصاب
رفت به تاراج روزگار محمد
پیری و آلودگیم عنین کرده است
دهر نماند به یک قرار محمد
کامنت ها