گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

ملک‌الشعرا بهار:شب چو دیوان به حصار فلکی راه زدند اختران میخ بر این برشده درگاه زدند

❈۱❈
شب چو دیوان به حصار فلکی راه زدند اختران میخ بر این برشده درگاه زدند
راهداران فلک بر گذر راهزنان به فراخای جهان ژرف یکی چاه زدند
❈۲❈
چرخ‌داران سپهر از مدد بارخدای آتش اندر تن اهریمن بدخواه زدند
خاکیان نیز به برچیدن هنگامه دیو بر زمین بانگ توکلت علی الله زدند
❈۳❈
خصم درکثرت و قانون‌طلبان در قلت به قیاسی که تنی پنج به پنجاه زدند
چارده تن به فضای فلک آزادی نیم شب همچو مه چارده خرگاه زدند
❈۴❈
خواستند اهرمنان تا ز کمینگاه مرا خون بریزند از این رو ره و بی‌راه زدند
ناگهان واعظ قزوین به کمینگاه رسید بر سرش ریخته و زندگی‌اش تاه زدند
❈۵❈
خبر آمد بمهادیو که شد کشته بهار زین خبر دیوچگان خنده به قهقاه زدند
بار دیگر خبر افتاد که زنده است بهار زان تغابن نفس سرد به اکراه زدند
❈۶❈
رهزنان راه زنند از پی نان پاره و زر لیکن این راه‌زنان راه پی جاه زدند
بیدقی راه نه پیموده وزبری شد و گفت تا دغل‌پیشه وکیلان بعری‌ شاه زدند
❈۷❈
بازیئی بود سراسر به خطا و به دغل وین از آن بود که شطرنج به دلخواه زدند
خاک در دیدهٔ صاحب‌نظران افکندند قفل خاموشی یک چند بر افواه زدند
❈۸❈
پیه بد نامی یک عمر به تن مالیدند بند بر دست و زبان و دل آگاه زدند
خویش را قائد و سردار و مقدم خواندند تا بدین حیله قدم بر زبر .... زدند
❈۹❈
... مولای وطن آمد و بر درگه وی کوس ما فی یده کان لمولاه زدند
دوحهٔ فقر و عنا غرس نمودند به ملک لوحهٔ عز و غنا بر سر بنگاه زدند
❈۱۰❈
این گدا مردم نوخاسته بی‌زحمت و رنج قفل بر گنج پر از تنسق و تنخواه زدند
سفلگانی که به کاغذ لغشان کاغذ نه‌ بر در خاتم و زر پردهٔ دیباه زدند
❈۱۱❈
گرسنه محتشمان حلقهٔ دریوزه گری نیمشب بر در پیله‌ور و جولاه زدند
‌*‌ *‌
❈۱۲❈
بر تو ای ‌واعظ‌ مسکین‌ دل ‌من ‌سوخت از آنک خونیان بر تو چنان ضربت جانکاه زدند
ره دیرینه نهادی و گرفتی ره قوم لاجرم ره به تو، آن فرقهٔ گمراه زدند
❈۱۳❈
تا شدی فتنهٔ دیوان سلیمان صورت مر ترا در حرم قدس به شب راه زدند
عوض موعظت و پند شدی صاحب رعد زان رهت برق فنا برتن چون کاه زدند
❈۱۴❈
شدی از قزوبن تا تمشیت رعد دهی جای رعدت به جگر، صاعقه ناگاه زدند
به مراد دل درگاهی بردرگه داد رفتی و دشنهٔ ظلمت به جگرگاه زدند
❈۱۵❈
به ‌هوا خواهی ‌قومی ‌شدی از ره که نخست در تغنی ره مرگ تو هواخواه زدند
کشتهٔ وجه شبه گشتی و این بی ‌بصران بَدَل من رهت از جملهٔ اشباه زدند
❈۱۶❈
آن سگان بودند آمادهٔ آزردن ماه عف‌عفی کرده و پنهان همه شب آه زدند
ماه و ماهی چو به سه حرف شبیهند بهم پنجه بر ماهی مسکین بَدلِ ماه زدند

فایل صوتی قصاید شمارهٔ ۸۸ - یک شب شوم‌!

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

امین کیخا
2015-01-23T17:15:53
merce و mehr امید دارم با پوزشپذیری و بزرگواری از لغزش من بگذرید این ناهمدریابی ها بخاطر رودرو نبودن است . من استاد بهار را مرد کم نظیری می بینم .به گمانم اشتباهی شده است .
دکتر ترابی
2015-01-23T18:08:08
باز هم زحمت می افزایم ( و ، در من این عیب قدیم است و به در می نشود ....)در باره ملک الشعرا بهار، فرزند ملک الشعرا زاده 1266 خورشیدی گمان نداستن عربی بسیار بعید است.
Merce
2015-01-23T20:48:38
جناب استاد کیخاخوشحالم که با شکسته نفسی و بزرگواری همه چیز را ختم به خیر گرداندیدامید که باز هم از محضر شما چون گذشته استفاده کنیماز دوست تازه مان جناب ” مهر “ نیز سپاسگزارم که بی سویه به داوری نشستنددلم میخواهد با چند بیت با بهار هم نوا شوم. شاید آبی برسنگ گور این دلسوخته ی ایرانزمین بریزم لب اگر باز کنم ناله کجا ؟ فریاد ستبجز اینست مگر؟ آنچه رسد بیدادستما نبودیم پی نان شب و راحت خویشآنکه نان خواهد و آذوقه چه خام افتادستسر فرازی و هنر از قبل آزادیستما همانیم که گفتیم قلم آزادستچون شکستند قلم را دگر آزادی چیستهر کجا پای نهادیم خراب آبادستجوهری بود برین کلک و بخشکید ز جوردیرگاهیست که لب از لب خود نگشادستای ادیبان ِ اسیر ِ ستم ِ استبدادلب تان دوخته اما قلم از پولادستخوش نوشتید که پوشال بود کاخ ستمخانه ی ظلم حقیراست ، چه بی بنیادست آزاده باشید
Mehr
2015-01-26T04:10:33
به بهنگفتم آقای مرس یا خانم مرسده ید طولایی در ادبیات دارد ؟ من خواهش میکنم ایشان تا حدودی خودشان را معرفی کنند و بیشتر حاشیه بنویسند بهرحال از این چند بیت که نشان از طرز تفکر و استطاعت ادبی شماست لذت بردم موفق باشید
امین کیخا
2015-01-20T21:12:13
نمیدانم چگونه باید می نوشتم که قصدم خرد کردن استاد بهار نیست .بهر حال ببخشید . برای من خاموشی از همه چیز بهتر است .اینجا کسی گوش نمی دهد همه تنها می گویند . من خیلی وقت است این را فهمیده ام و از اینکه این همه همه جای این تارسیت پرگویی کرده ام گاهی ناخوشنودم . من خاک راه شما هستم . ممنون از همه چیز .
Merce
2015-01-20T18:23:33
با ادای احترامجناب کیخا تعجب می کنم که در مورد اتفاق حقیقی و تاریخی چنین بانیان ادب را به قلم تحقیر یاد می کنیدهیچ کس همه چیز نمی داند . ندانستن زبان غیر عیب نیست . که : گر حکم شود که مست گیرند در شهر هر آنکه هست گیرندمن از گفته های استاد دکتر محمد جعفر محجوب نقل قولی آوردم که مقرون به حقیقت است و تاریخی و لکه ی ننگی بر پیشانی دیکتاتور هاتاریخ بی سویه می نگرد اگر شما طرفدار رضا خان هستید که از نوشته ی شما چنین بر می آید دلیل بر این نیست که لغزشهای او را بپوشانید . کاش حال که از به قول شما ” نفهمی های “ استاد بهار ذکری کرده اید از شاهکارهای بی بدیل پهلوی ها هم یادی می کردیدهر چند در نوشتار دوم تان ضمن پوزش پنهان بر تحقیر قبلی بار دیگر صحه کزارده اید ، ولی ....برایتانمتأسفم
Merce
2015-01-21T01:55:27
ببخشید تصحیح مکنممن هیچگاه خودم را در حد جناب کیخا نمی دانم چون سوادی ندارم
سمانه ، م
2016-03-15T03:26:04
آقا سید درود بر شمابیاد دارم که در حاشیه ای در تاریخ ما جناب دکتر ترابی که یادشان گرامی و ترک تاریخ ما کرده اند ، با ان نثر دلکش مخصوص به خود مرسده بانو را ، ”شاعر هزار فروردین در سینه“ ، خوانده بودندعمر هردوان و شما دراز باد
امین کیخا
2014-02-14T18:18:50
البته بهار استاد و سبک شناس و روان نهاد است ولی دانش فزایسته ای از پهلوی ندارد و نیز عربی فرزام و بی لغزشی نمی دانسته و نیز زبانهای اروپایی را نمی فهمیده است . ولی استادی بزرگ است بهر سو باید خو کنیم که بی سویه گیری بنویسیم و همدیگر را لغزشپذیر بدانیم و تیز نگاه کنیم . موردی از کاستیکاریهای بهار در رساله التنبیه نوشته حمزه اسفهانی پیشتر در کتاب ها و مقالات آمده است .
امین کیخا
2014-02-15T01:32:34
باز به بهار درود می فرستم خواستم این نیست که او را کوچکتر از آنچه بوده نشان بدهم ایشان جزو نفرهای نخستینی هستند که برای امروز ما کتاب به جا گذاشته اند پس اینکه امروز کسی خرده ای به دیروز او بگیرد را نباید چیز شگفتی دانست . من باز بر این بزرگوار درود می فرستم
merce
2014-02-14T05:11:36
در زمان رضا شاه و گویا به دستور او محمد درگاهی که کلانتر بوده معروف به ”ممد چاقو“قصد کشتن بهار را داشته و در کمین که بهار از مجلس خارج شود ( بهار آن زمان سخن گوی اقلیت چهارده نفره مجلس به ریاست مدرس بوده و مورد خشم رضا شاه) بهار بعد از استیضاح در راهرو با عده ای مشغول گفتگو بوده که مدیر و صاحب روزنامه رعد قزوین بنام واعظ قزوینی از مجلس خارج می شود و چون با قد کشیده و اندام باریک شباهت خاصی به بهار داشته به اشتباه قصد جانش می کنند ، او فرار میکند ولی جانیان جلو در مسجد سپهسالار او را می گیرند و سر می بربد .سر را جلو چراغ بستنی فروش محله میبینند و به اشتباه خود پی می برنداین که می گوید : خصم در کثرت و قانون طلبان در قلت ، منظور از قلت همین چهارده نفرندمهادیو ، نظرش به رضاشاه است به معنای ”دیوبزرگ“ که گویا ان زمان در سفارت فرانسه این خبر را به او می دهند و رضا شاه با تبسمی می گوید خبر رسید که بهار را هم کشتند
alireza۰fa
2019-04-04T11:03:06
حاشیه بر حواشی!یکی از دوستان دلیل سرایش این شعر را بیان کردند. بحقیقت. که یک ماجرای تاریخی بوده و نمودی از پستیهای یک شاه. یا یک دربار. ماجرای سوءقصد بجان بهار بزرگوار. و نمیگویم آیا اکنون هم شاهد چنین چیزهایی هستیم یا خیر. ولی در دور از انسانیت بودن این ماجرا نمیتوان کوچکترین شک و شبهه ای بخود راه داد.یکی دیگر از دوستان بر شاعر عیب گرفتند. که جناب ملک الشعرا باشد. که ایشان پهلوی نمیدانست. عربی خوب نمیدانست. زبان خارجه نمیدانست. سدیگر به هواداری از دوست دوم برخاستند که ایشان چنین و چنانند. تعریف کردن. از دانش و علم و ادب و هنرشان. بر منکرش لعنت. بنده نیز حاشیه های ایشان را میخوانم و لذت میبرم.لا تنظر الی من قال انظر الی ما قال.جالب اینکه بعضی گوینده را بر گفتارش ترجیح میدهند. چون فلانی اینطور گفته... چون فلانی مدارج عالیهء علمی و ادبی را طی کرده... . بالاخره توجیه کردن رفتار بد بدلیل اینکه از آدم دانشمندی صادر شده.ملک الشعرای بهار جان بجان آفرین تسلیم کرده. و ما نیز در پی او میرویم. مدح و ذم ما تاثیری در او ندارد.ولی چون طرفی از این یک بحث تاریخی است به دومورد اشاره میکنم. تحریف تاریخ عمل ننگینیست. و عزیزان خود قضاوت میکنند. والله اعلم.1. استاد شفیعی کدکنی بعنوان یک ادیب و شاعر توانمند. کتاب رستاخیز کلمات. فصل "پویایی تاریخ و تکامل ادبی".... و پس از فردوسی بزرگترین شاعر ملی ایران است. استواری شعر او دستمایهء استحکام هویت ملی ماست. ... پر واضح است که شاعران ملی داشتیم و داریم. ولی بزرگترینشان، دانشمندترینشان است.و شاعرترینشان.2. جناب ایرج میرزا. شکوهء دوستانه از بهار. که ماجرایش در دیوان ایرج میرزا با تفصیل موجود است....تو هنرمندی و من نیز ز اهل هنرمدر میانِ دو هنرمند مُعادا نشودتو کسی هستی کاندر هنر و فصل و کمالیک نفر چون تو در این دنیا پیدا نشودشاهدِ علم و ادب چون به سرای تو رسیدگفت جایی به جهان خوشتر از اینجا نشودهر که بیتی دو به هم کرد و کلامی دو نوشتبا تو در عرضِ ادب همسر و همّتا نشودنه مَلِک گردد هر کس که به کف داشت قلمبا یکی جِقّۀ چو بینه کسی شا نشود...الله الله. این چه شکوه ایست. به تعریف و تمجید میماند.
حسین ۱
2017-09-23T18:23:57
بنی عامر گرامی احتیاج به سپاسگزاری نبود ، ناقابل استزحمت کشیدی عزیز خوب و خوش باشی
Ben Omar
2017-09-23T03:58:15
سپاس بسیار از جناب حسین 1 برای معنی بیت
حسین ۱
2017-09-22T18:51:08
بنی عامر گرامیبحث ادبی ست یقه درانی نیست ، نمی دانم چرا از این همه اطلاعات مفید ادبی تنها جنبه ی منفی آن را دیدیو اما :بیدقی راه نه پیموده وزبری شد و گفتتا دغل‌پیشه وکیلان بعری‌ شاه زدنداشاره دارد به بازی شطرنج که بیدقی {سرباز} هنوز از راه نرسیده وزیر شده ، زضا شاه را میگوید که در رده ی پائین ارتش به یکباره سردار سپه شد و سپس وکیلان و وزیران مجیز گو او را شاه خواندند
حسین ۱
2017-09-22T18:55:10
درودی هم به مرسده بانو ، با آن غزل زیبااز سرکار خانم مهری نیز به خاطر روشنگری شان سپاسگزارم
Ben Omar
2017-09-22T02:20:51
دوستان فرهیختهاگر فرصتی دست داد و یقه ی همدیگر را ول کردید، لطفا این بیت جناب بهار را معنی بفرمائیدبیدقی راه نه پیموده وزبری شد و گفتتا دغل‌پیشه وکیلان بعری‌ شاه زدندپیشاپیش سپاسگزارم
داود بیخیال
2023-03-07T03:45:47.197752
تجربه من اینو بهم فهمونده ما ملت سلحشور همیشه حاضر در صحنه یا دقیقتر بگم ملت سلحشور همیشه حاضر در هر صحنه ایم میانه روی و وتعادل یعنی سازشکاری و بزدلی پس یا باید از این سمت بام سقوط ازاد کنیم یا ان سمت اگر از کسی خوشمان اید و هوادارش شویم تا حد قدیس بالایش میبریم و میشود 13مین امام از 12  و اگر از کسی بدمان اید از ابلیس خبیث ترش جلوه میدهیم اساسا2 رنگ بیشتر نمیشناسیم سیاه و سفید و ابدا هم برای هواداری و دشمنی هامان نیازی به دلیل احساس نمی کنیم تو چرا پرسپولیسی هستی و تو استقلالی و چرا در هواداری پایش بیفتد خون همدیگر را هم میریزیم در زمین ما رنگ سفید خالص یا سیاه خالص نداریم سفیدترین رنگ یا سیاه ترین رنگ ساخته شده و موجود 98%سیاه است و هیچ انسان معصومی هم نداشته نداریم و نخواهیم داشت چون انکسی که خطا نکندو نکرده باشد حتی کوچک هرچه که باشد انسان نیست انسان از خطاها تجربه کسب میکتد و پیشرفت میکند و فراموش نکنیم بزرگ آنان که معصوم میخوانیم در جایی ایه و وحی نازل شده را تغیر.داد و بس از امدن عتاب از بالا خود اعتراف کرد وه شیطان فریبم داد و این با تعریف عصمت مغایرت دارد   باری به هرجهت ِِِانسانهاممزوجی از خوبی و بدی و اعمال درست و نادرست است چه رضا شاه کبیر چه ملک الشعرای بهار