ملکالشعرا بهار:قدرت شاهان ز تسلیم فقیران بیش نیست قصر سلطان امنتر ازکلبهٔ درویش نیست
❈۱❈
قدرت شاهان ز تسلیم فقیران بیش نیست
قصر سلطان امنتر ازکلبهٔ درویش نیست
طاهر آن دامان کزو دست امیدی دور نه
قادر آن سلطان کزو قلب فقیری ریش نیست
❈۲❈
گر ز خون من نگین شاه رنگین میشود
گو بریز این خون که مقدار نگینی بیش نیست
برکس ای قاضی به خون من منه بهتان ازآنک
قاتل من در جهان جز عشق کافرکیش نیست
❈۳❈
ای صبا با خسرو خوبان بگو درد فراق
بر دل من کمتر از اینحبسو اینتشویش نیست
گر دلت با من نباشد قصرتجریش است بند
ور دلت با من بود زندان کم از تجریش نیست
❈۴❈
در صفوف واپسین جا داد یارم ورنه کس
زبن رقیبان درصف عشق وی ازمن پیش نیست
دل به اقبال جهان ای صاحبدولت مبند
کاین جهان در اختیار عقل دوراندیش نیست
❈۵❈
نعمت او بیتغیر، امن او بیانقلاب
راحت او بیتزاحم، نوش او بینیش نیست
تجربت کردم رهی سوی سرای عافیت
راستتر زین ره که من بگرفتهام در پیش نیست
❈۶❈
من نیام مسعود و بواحمد ولی زندان من
کمتر از زندان نای و قلعهٔ مندیش نیست
گر توپی انسان «بهار» اندوه نوع خویش دار
ورنهحیوانهم نیابی کاو به فکر خویش نیست
ورنهحیوانهم نیابی کاو به فکر خویش نیست
کامنت ها