ملکالشعرا بهار:نکاهدم بار، فزایدم درد نخواهدم یار، چه بایدم کرد
❈۱❈
نکاهدم بار، فزایدم درد
نخواهدم یار، چه بایدم کرد
غبار راهی، شدم که گاهی
زکوی دلدار برآیدم گرد
❈۲❈
به هرکجا بخت کشاندم رخت
سپهر دوّار نمایدم طرد
فلک چو بازی به گرم تازی
فشاردم خوار ربایدم سرد
❈۳❈
جهان به دستان درین گلستان
خلاندم خار نمایدم ورد
کجا شوم پیش غمم شود بیش
تن آیدم زار رخ آیدم زرد
❈۴❈
گر از غم نان به لب رسد جان
ز خوان اغیار نشایدم خورد
به لعب دشمن کجا دهم تن
اگر دو صد بارگشایدم نرد
❈۵❈
قسم به ایران کزین امیران
یکی به دیدار نیایدم مرد
بهار مضطر خمش کزین درد
نکاهدم بار فزایدم درد
کامنت ها