گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

ملک‌الشعرا بهار:راستی روی نکویش به گلستان ماند خط و خالش به گل‌و سبزه وریحان ماند

❈۱❈
راستی روی نکویش به گلستان ماند خط و خالش به گل‌و سبزه وریحان ماند
نه همینش دو رخ تازه بود، چون گل سرخ که دهانش به یکی غنچهٔ خندان ماند
❈۲❈
دستگاهی که در آنجا نبود حوروشی گر همه باغ بهشت است به زندان ماند
چکنم گر به غمت شهره نباشم درشهر عشق در دل نتوان گفت که پنهان ماند
❈۳❈
تجربت شدکه ز هجران نتوان رست به صبر زان که دردیست صبوری که به درمان ماند
هرکه‌را نیست به دل عشق و به سر سودایی حیوانی است منافق که به انسان ماند
❈۴❈
نه عجب گر بچکد خون دل از چشم بهار پیش آن غمزهٔ خونین که به پیکان ماند
خطه دلکش بجنورد بهشتی است دربغ کز خراسان بود و هم به خراسان ماند

فایل صوتی غزلیات شمارهٔ ۵۴

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

علی
2017-01-24T18:28:01
سعدی : مجلس ما دگر امروز به بستان ماندعیش خلوت به تماشای گلستان ماندمی حلالست کسی را که بود خانه بهشتخاصه از دست حریفی که به رضوان ماندخط سبز و لب لعلت به چه ماننده کنیمن بگویم به لب چشمه حیوان ماندتا سر زلف پریشان تو محبوب منستروزگارم به سر زلف پریشان ماندچه کند کشته عشقت که نگوید غم دلتو مپندار که خون ریزی و پنهان ماندهر که چون موم به خورشید رخت نرم نشدزینهار از دل سختش که به سندان ماندنادر افتد که یکی دل به وصالت ندهدیا کسی در بلد کفر مسلمان ماندتو که چون برق بخندی چه غمت دارد از آنکمن چنان زار بگریم که به باران ماندطعنه بر حیرت سعدی نه به انصاف زدیکس چنین روی نبیند که نه حیران ماندهر که با صورت و بالای تواش انسی نیستحیوانیست که بالاش به انسان ماند